۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

از 22 خرداد تا 22بهمن به دقيقه و ساعت و روزو هفته و ماه هشت ماه خواهد گذشت

خرداد چه پيوندي پيوندشگرفي خورده با بهمن

و عادت ما به خرداد و حادثه،15خرداد 42،14خرداد68،2 خرداد76،و 22خرداد88،چه روز هاي

پرتلاطم در خاطر مانده اي، نقطه عطفي و روزي بي خاطره به نام 22 بهمن براي نسل من

ومني كه آنرا فقط از زبان بزرگترها در خاطره گوييها فيلمها و نوارها شناختم

"بهمن خونين جاويدان تا ابد زنده ياد شهيدان "

ولي من خرداد خونين را ديده ام تير پر شور را فهميده ام ، مرداد خشن را چشيده ام،شهريور

و رمضان را با حنظله آموخته ام، ،13 آبان را تا مغز استخوان لمس كرده ام 16 آذر را

نوشيده ام،

و دي ماه را با عاشوراي سرخش پوييده ام و در مكتبش باليده ام،وحال بهمن شايد براي من نقطه

عطفي باشدو يا نقطه شروعي ديگر براي رشد نهالي هشت ماهه،كه بيست و دومين روز آن،

ماه شمار نهالمان است12 روز بعد از جشن سده وروزهايي قبل از سپندار مذ،

من يك نسل سومي يك مولد انتهاي دهه پنجاه

كه ابتداي دهه شصت روز هاي كودكيم،دهه هفتاد نوجوانيم بهمن درسالهاي كودكي

يعني 10 روزكلاسهاي تق ولق يعني كلاس وكاغذهاي رنگي يعني داستان چاق ولاغروژيان

يعني شعارهاي پر شور در گروه سرود مدرسه و ترس و پناهگاه ودر نوجواني

يعني فقط مسابقات فوتبالبين كلاسي مدرسه و بين مدارس منطقه

اما نمي دونم نسل سومي باشي يعني چي يعني اينكه يه روزي يه وقتي كه مي شه12

فروردين 58درست زمان كوتاهي قبل از پا به دنيا گذاشتن تو 98 درصد مردم ايران

نمي دونم از روي شور وهيجان يا عقل و تدبيربراي نسل تو تصميم گرفته

يعني تو به حكم يك تصميم كه 30 سال پيش گرفته شده بايد خفه خون بگيري

يعني توبايد مثل بز دنباله رو گله باشي پس اينجا تكليف اختيار تو زندگي چي ميشه

عقل چي ميشه استدلال چي ميشه يعني هرچي قديميا گفت درسته يعني تو هيچ حقي نداري

يعني دو دوتا نمي شه چارتا مثلا تو اگه الان بخواي بگي فلان بند قانون اساسي رو قبول

نداري

ومي خواي مردم با هم تغييرش بدن بايد كتك بخوري مگه قانون اساسي وحي منزله يعني اگر بگي

بشرقابل الخطاست بايد بري كنج زندون آب خنك بخوري يعني اگر بگي مگه اصول دين غير

از پنج تاست ،توحيد ، معاد،نبوت،عدل،امامت، مگه مسلموني بر اين پنج اصل استوار نيست

پس چرا اصل دين رو هواست همه چسبيدين به فرعش مگه مي شه موحد نبود و نماز خوندو

روزه گرفتمگه مي شه به قيامت و روز جزا اعتقاد داشته باشي،بعدهركاري كه دوست داشت باشي

بكنيبدون اينكه از جزاي روز جزابترسي؟؟؟

مگه مي شه از نبوت حرف زدو ذره اي به كلام نبي ايمان نداشت

"رسول اکرم میفرماییدهرکس به یک وجب ازجماعت دورشودخداطوق مسلمانی راازگردن اوبرمیدارد"

مگه مي شه از عدل گفت، نا آگاهانه و مغرضانه حكم كرد و حكومت، مگه ميشه از امامت دم زدو

كلام و اندرزش و انداخت سطل زباله!!؟؟

اين سخن اوست:" مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده با همه دوست و

مهربان باش مبادا هرگز چون حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت دانيف زيرا مردم دو

دسته اند

دسته اي برادر ديني تو و دسته ي ديگر همانند تو در آفرينش ، اگر گناهي از آنان سر مي زند

يا علتهايي بر آنان

بر آنان عارض شود يا خواسته و ناخواسته اشتباهي مرتكب گردند آنان را ببخشاي و بر آنان

آسان گير"

اين توصيه علي ابن ابي طالب(ع) نخستين امام تشيع به حكمرانش است واين سوال يك نسل سومي

است

مگرمي شودهمه اينها نبودوحكومتي الهي داشت چطور مي شه ازخدايي حرف زدكه مي گويدادعوني استجب

لكم بخوانيد مرا تا جواب گويم شما را و ميگويد شماحق پرسش درتمام مسائل هستي را

داريد،

خدايي كه ميگويد لا اكراه في دين، خدايي كه فرشته ها به خودشان اجازه مي دهند براي خلقت

انسان به او خرده بگيرند و او براي آنها پاسخ دارد نه شلاق

آيا شما نماينده ي همين خداييد پس چرا شما نمايندگان خدا هشت ماه است بلكه سالهاست

علامت

سوال درون مارو بي جواب و ل كر دين چرا هر سوال منو مثل گلوله ي مي بينيد چراا؟؟

چرا؟؟؟

وقتي سرچ ميكنم محارب در قرآن جوابم اينه مشترك گرامي دسترسي به اين سايت امكان پذير نمي

باشد

مگه از آگاهي ما چه ضرري به شما مي رسه كه منفعت شما در نادوني ماست مگه به برحق بودن
خودتون

اطمينان نداريد و به حق بودن خويش مصرنيستيدمگه رسول اسلام نمي گويدانسان به آن چيزي
كه منع ميشود

حريص است چرا آتش حرصمو با بنزين منع تون تند تر مي كنيد چرا از ذهنم مي ترسيد چرا مرا
به جرم

انديشيدن به بند مي كشيد دونستن حق منه،حقمو ميگيرم ديرو زود داره سوخت و سوز نداره شايد
با بند و

زندون وخفقان چند صباحي بيشتر به تخت حكومت ميخ شيد اما گاز انبر فهم من آخر يه روز دونه دونه

اين ميخ هارو ميكشه بيرون،تلفنم رو گوش ميديد ميلم رو چك ميكنيد اس ام اسم رو مي خونيد دستامو به

بند ميبنديد اما هنوز زنجيري براي تفكر اختراع نشده، بندي براي خيال بافته نشده،من در تفكراتم در پس

ذهنم مي سازم آنچه را كه روزي بر صفحه گيتي نقش خواهم زد ، پرنده آفكار من آنقدر دور پرواز است

كه هيچكدام ازخفاشان كند پرواز شما به گرد بالهايش هم نمي رسد سوالي دارم ؟حكومت را بر اي خدا مي خواهيد

يا خدا را براي حكومت جوابي داريد برايم، يا براي اين هم بايد بجاي جواب باتوم نوش جان كنم،

اما از شما ممنونم

هيچ برقي مانند برق باتوم برقيهاي شما نمي توانست اين چنين لامپهاي بي نور درون مرا روشني بخشد

و صفحه سوالات ذهنم را اين چنين به روي مغزم منور كندو ذهني چونين پر از سوال را رو به رويم گذارد

وهر ضربه ي باتوم سوال ديگري را كه در پس ذهنم مخفي شده بود از بايگاني بيرون بكشد

ممنونم بابت همه ي اين شفاف سازي بابت اين روشنگري سپاسگذارم

اي دوست جوانم ، خواهرم يا برادرم بهمن شايدبراي ما نقطه پيروزي باشد و به احتمال
فراوان

تنها نقطه ي آغازي ديگر ، به اميد پيروزي زود رس مباش كه در صورت نرسيدن به آن

ياس تو وجودت لونه مي كنه،غم وجودت و مي گيره،افسرده مي شي و غمگين

به چشم انداز دور تري نگاه كن افق دورتري تو نظرت باشه با ميوه هاي شيرين

درسته اول بهارفصل ميوه ي نوبرونه است

و لي اون فقط نوبرونه است درسته بهار فصل چاغاله بادو م و گوجه سبزه ولي چاغاله

بادوم تا رو درخت نَمونه و نرسه نمي شه بادوم و طعم بادوم شيرين تره درسته بعضي بادوما
تلخن

اما روغن بادوم تلخ كلي خاصيت داره پس بهمن و پايان در نظرنگير،بهمن براي ما آغازيه
براي

رسيدن به پاياني بزودي اما نه زود رس بهمن وقت بيرون اومدن نهال جنبش ما از گلخونه ي كه

تا حالا توي اون ازش مراقبت ميكرديم اين نهال و ديگه بايد تو باغ بكاريم و نهال ما حال
احتياج بيشتري داره

به مراقبت كه كسي پي نكنه قامت و ساقه ي تردشو، كه به نظر استوار مياد اما هنوز نهاله نه يه درخت

تناور پس سعي كن استوار باشي و خدنگ ،دروقت نامناسب زير بار برف خم شو تا زير فشار
نشكني

اما مثل خيزران سريع به حالت قبلت برگرد و خدنگ وراست رو به دشمنت بايست

تو چشمش نگاه لجوج متفكر ترس و تو وجودش بريز تو پيروزي اما عجله نكن

رهرو آْن نيست گهي تندؤ گهي خسته رود

رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

تا شقایق هست باید سر برید سربه سر تن شقایق بر زمین


دین ، دروغ ، چماق ، چکمه ، دژخیم ، مرگِ هموطن


خواهرانم ، مادرانِ میهنم شرمسارم



از سپر گشتن برایم ، زیر داسِ مرگِ جلادِ وطن



عاشقم داغ شقایقها و بوی لاله را از بنفشه رویِ تن ها تان شرمسار



چوب ، آهن ، سرب ، مردِ نامرد ، خواهر نازک بدن




آآ خ باتوم درد دارد خواهرم ؟؟؟؟؟ خوب میدانم !!!!





اما! نمیفهمم چرااا ؟؟؟؟ عمقِِ کینه ، با تو ؟ ؟ خواهرم





لذت آزادی و شیرینیش ازآنِ تو درد را من بهتر تحمل میکنم




درد باتوم یک دوتایش سخت بود





چون که شد سه تنها درد بود ودردبود





دردِ سخت اما؟؟؟؟ شقایقها به روی سنگفرش




خون ، گاز ، اشک ، آتش ، دل ِ خونین مادر




مام وطن چه مهربان و غمگین تن بی جان فرزندان به بر می گیرد




{گوله ، سگ هار ، خیابون}





{گوله بی دینه ، مثه سگای هار خیابونای تهرون}





{بودن تو خواهرم قوتِ جون ِ منه}




{غیرتِ ت مردونه تر}




تا شقایق هست سر خواهد برید پیر خفاش کور بی وطن



خون ققنوس است به رگهای شقا یقها



کاش میدانست ؟؟؟؟؟ خفاش

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

به اسم لم يلد و لم يولد
ساعت 24 بامداد چهار شنبه 16دي 1388
وقتي من دارم اين يا دادشت و مي نويسم
علي جون سلام عمو
13 ساعت 24 دقيقه ست كه پا گذاشتي توي دنياي ما تو از تو از يه دنياي ديگه اومدي دنيايي
كه شايد خيلي بهتر از دنياي ماست عالمي كه تو ازش اومدي يه دنياي پر از محبت و صفابود
كه خداي مهربون و مادر ت بهت هديه كرده بودن خدا بهت جون داد ومادرت شيره ي وجودش و
تا تو كم كم از يه نطفه ي خيلي كوچولو تبديل بشي به يه پسر كوچولوي خوشگله ماماني كه عمو
براش مي ميره با كلي گريه و جيغ وفرياد اومدي تو دنيايي كه پراز آدماي جور واجوره كه همه
مدل آدمي توش هه عمو برات ماي بيبي چيك چيك بخره، عمو فعلا برات از بدياي دنيا نميگم
هنو خيلي وقت داري تا به اونجاها برسي تو فعلا بايد به خوشي ها فكر كني ام اين و هميشه يادت باشه
تو بچه ي ايراني و پدرت يه بچه مسلمون شيعه نمي دونم شايد وقتي بزرگ شدي نخواي مثل منو بابات
و بقيه شيعه باشي دين تحقيقيه نه ارثي،اما بابات اسمتو گذاشت علي تا هميشه يادت باشه كه پسر يه شيعه
ايروني هستي يادت باشه ايروني هستي، در ضمن يادتم باشه تمام موهاي بابا تو دونه دونه بكني آخه اينم
باباست تو داري برج منكسره با صدمن عسل بازم عنقه اما خداييش اِمرو بابات يه جور ديگه بود گل از
گلش شكفته بود مي خنديد از ته دل ، دلش غنج ميرفت برات هنو گريه ي شوقش كه با گريه ي
به دنيا اومدن تو قاطي شده بود جلو چشمامه تو ي اتاق بيمارستان شده بودي خورشيد همه
دور تو مي چرخيدند بابا ، عمو ، عمع ، خاله، مامان بزرگات بابا بزرگات خلاصه همه
دور بودن تو اون وسط ميدون داري ميكردي ومن داشتم فكر مي كردم
كه تولد جقدر قشنگه به دنيا اومدن، زايش ، زاييده شدن چقدر زيباست چه قدر لطيفه چه قدر
ماوراييه يه فرشته كوچولو كه هبوط مي كنه به دنياي انسانها تا دوباره فرشته بشه
بره اون بالا،عمويادت باشه بزگ شدي از اون پسر شيطونا بشي از اونا كه حسابي
آتيش مي سوزونن خودم يادت مي دم، عمو اين و هميشه ياد باشه تو پسر ايروني

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

محاربم

من محاربم من اعتراف ميكنم كه كافر حربيم وبه محاربه به آنچه
كه اين روزها خدا و حسين مي خوانند علم افراشته ام آري من محاربم من به تمام مقدسات محاربم
من به تمام تابو هاي دروغين محاربم "من محاربم"
من به دين كساني كه حرمت ماه حرام را نگاه نمي دارند محاربم
من به دين كساني كه كف بركف زدن را حرام وگلوله بر سينه نشاندن را حلال مي دانند محاربم
من بر كساني كه رقص بر زمين خدا را منافي عفت و رقص چرخ گردونه هاي
نظامي را بر بدن مردمان صواب مي دانند محاربم
من به دين كساني كه از انساني ناچيز فرعوني پر تفرعن و مستكبر مي سازند كافرم
من به دين كساني كه حسين امام آزادگان رابه منبرو گريه و قيمه مي شناسند كافرم
من پيرو آن دينم كه بر جاهليت تاخت اشرافيت را نفي كرد سپيد و سياه را برابر دانست
و پيامبرش خلقٍ عظيم بود به عيادت كسي ميرفت كه شكمبه بر سرش كشيد امام من آن
اماميست در دادگاه قاضي حكومتي كه او زمامدارش است حكم به برتري يك يهودي مي دهد
امام من آن اماميست كه غذايش را با سگي ولگرد تقسيم مي كند
مولاي من آن آقاييست كه حريم امن الهي را ترك مي گويد كه مبادا درآن خوني ريخته شود
آري من محاربم اگر حكمم شلاق است محاربم اگر حكمم زندان است محاربم
اگر حكمم اعدام است من محاربم
و من اينهمه را از امامانم آموخته ام كه از
علي ابن ابي طالب (ع)
آغاز مي شوند
و به امام منتظَرمحمدبن حسن (ع)

ختم مي شوند به اميد ديدار رويش