۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه


ترانه دلم براي وطنم


دلي پر ناله دارم وطن رنجور زخمه /دلي پر ناله دارم وطن كوهي زدرده

/
هواي گريه دارم دارم وطن گشته خرابه/ هواي گريه دارم وطن شهر سرابه

/
وطن جانم ز جانت همه آهنگم از تو/سراي عشق واميد چرا پژمردي از كين

/
وطن خواب خوشي تو چه خوابي، خوب و شيرين/همه روياي من تو كه داري خاك زرين

/
هواي كوچه پر شد ز بوي تند باروت/ مه آلوده دوباره سراي مهرو لاهوت


بهار سبز گل داد، گلي در زير چكمه /گلاب خون گرفتند سگان هار ناسوت

/
به نام عشق بالا ،مريد راه شيطان /به فتوايي ز ابليس،وكيل آل سفيان

/
به منع عشق كوشيد به خون آل مجنون/ولي عشاق ماندند به راه سربداران

/
وطن خواب خوشي تو چه خوابي، خوب و شيرين/همه روياي من تو كه داري خاك زرين/

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

درآن زمان كه ماخس وخاشاك مي شويم


مانند سيل ، بلاي هولناك مي شويم


موج بلاييم و ايران وطن ماست


تعبير خواب هرشب ضحاك مي شويم


باهموطن چوحلقه ي زنجيرميشويم


ما سايه هاي وحشت "سفاك" مي شويم


ما عاشقان مام وطن دركنارهم


مست شرابي،بِه زِمي تاك مي شويم


باگل ترانه ي نو،ازشكوه آزادي


چون لاله هاي دشت طربناك ميشويم


هلاكتم آزادي،كه شوكران ْ شهديْ


به جرم پياله اي از تو هلاك مي شويم


خون تن ما آب كُرِ جا ن و تن ما


با غسل خون،خوش زجهان پاك مي شويم


ضيافت سرب ، دعوت مان گرفته اند


درپيچ ِكوي وگذر چاك چاك مي شويم


خوش بو گلي ست مردن از براي وطن


آه،درسينه ي مادرمان خاك مي شويم


خا ك تو را ندهم در اِزاي بهشت


ويرانه ات بود بِه از سراي بهشت

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

>بد مست پياله ئ مي خون/

/ضحاك ببين دو دست گلگون

سرخي دو دست داني از چيست

/ضحاك كه خود همان سياهيست

دستان سياه و روي ضاله/

خوشرنگ زخون سرخ لاله

تزويرو ريا سرير ناپاك/

زد تكيه برآن فقيه سفاك

خوش گفت رسول مهر ورحمت

/ترسم زسه ديو بهر امت

مجتهد فاسق بد از راه خدا

/دو فقيه فاجر ازدين جدا

سومي سلطان ظالم بر زمين
/

واي ِ ايران با سه گرگ در كمين

السلام عليك يا محمد بن علي (ع)

شهادت راوي كربلا باقر العلوم امام محمد باقر(ع) تسليت باد

گنجينه علم آسماني

سر لوحه دفتر معاني

علم از توكمال سروري يافت

تا جلوه به نور باقري يافت

اي نام بلند تو جهان گير

در روشني كلام تفسير

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

وقتي دوباره بعدازچندسال دوباره دلم خواست كه بنويسم و شروع كردم به وبلاگ نوشتن،از ميون چنداسمي كه تو ذهنم بود اسم بلاگم و گذاشتم "يك فنجان اميد" براي اين بود كه حداقل به اندازه يك فتجون كوچولو قهوه ئ تلخ يا يه فنجون چاي خوش عطر اميد وارم باشم اما امروز نميدونم واقعا بايد اميدوار باشم يا نه

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

محلهءمن


قدم زدن در كوچه پس كوچه هاي محله ام را دوست دارم اما زمانيست قدم زدن درآن غمگينم مي كندجاي درختان سبز باغهاي محله ام درختان بي روح آجروآهن مي بينم هواي محله ام چه پر ازبرج شده دلم براي بازيهاي كودكانه در باغهاي شمرون تنگ شده دلم براي ميوه رسيده پاي درخت سيب تنگ شده ياد سرخپوست بازي با ياران دبستاني تو باغ به خير من ، علي ،عباس ،امير چقدر دوست داشت رييس قبيله باشد اما حال اصلا خودش هم نيست، يادش به خير جيم زدن از كلاس خط و انگليسي براي بازي گل كوچك درخيابانهاي خلوت و آرام محله يا بازي هفت سنگ با يك توپ ماهوتي(توپ تنيس) هفت تا تكه سنگ و كلي آدم جور واجور يا قايم باشكهاي پاك و بي آلايش دختر وپسرهاي محله باهم ته آن كوچه بن بست دور از چشم غريبه ها درسالهاي نه چندان دور دهه 60و70 ،زاييدن سگ ماده وامير كه هميشه دنبال توله هاي حيوان بيچاره بود و مادري كه چه شجاع بود در دفاع از بچه، ديگر صداي جيغ سبز قباها فضاي محله ام را پرنمي كند صداي جيغ لودرمي آيد ديگر سهره ها در باغهاي محله ام آواز نمي خوانند از خانه بغلي صداي راك مِي آيد ،جيرجيركها برايم سمفوني بيخوابي نمي نوازند تير آهن خالي مي كنند حاجي لك لكها راه شهرم را گم كرده اند كلاغها هنوز راهش را بلدند قار قار آنها هنوز زيباست
چقدر دلم تنگ گل كوچك شده چقدر تنگ آدمهاي مهر پرست شده نه آهن پرست ،"بي ام دبل يو" شده ملاك آدميت محله ام دلم تنگه روز هاي خوب محله ام شده هفت سنگ،قايم باشك،قرارهاي پاساژ فرشته ،گل كوچكهاي كوچه توس يا خيابون پاركينگ، دلم تنگه روزهاي خوب محله ام است روز هايي كه وقتي به نانوايي ميرفتم همه آشنا بودن نه تنها چهره هاي آشنا ،آشناياني كه مي شناختمشان روزهايي كه پول محله ام را مثل موريانه نخورده بود دلم تنگه

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

السلام و عليك يا جواد الائمه




شهادت دردانه ي علي بن موسي الرضا محمد بن علي جواد الائمه تسليت باد
پدرت شاه خراسا ن و خودت گنج مقامي

پدرت حضرت خورشيد خودت ماه تمامي

غنچه اي نيست كه عطر نفست را نشناسد

تو كه ذكر صلواتي و درودي و سلامي

نهمين آهوي اين دشت تو بودي

عمر كوتاه تو نگذاشت كه قدري بخرامي

جانت از غصه به لب آمد و لب باز نكردي

جان به قربان تو كه اين همه آزاده مرامي

بال در بال به آغوش تو محتاج ترينيم

به كجا دل بسپاريم كه هم دانه و دامي

ما كه عمريست گداييم كريما نظري كن

اي كه در وادي بخشندگي و جود به نامي

اسماني تر از اني كه در اين شعر بگنجي

اي كه سرچشمه آدابي و سنجيده كلامي

زهر انگور به صهباي تنت راه ندارد

تو خودت باعث مستانگي باده و جامي

لايق عشق بزرگ تو نبوديم

كاش مارا بپذيري به غلامي

شعر سارا جلو داريان

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

"سلام"

هرروزصبح ديدن تو

"سلام"

سيب سرخ گونه هايت

درپس چادر مشكي مستور

درنجواي اين كلام چه چيدنيست

/تلاقي مرواريدسياه چشمان

"تو"

تيله هاي مات چشمان

" من"

هرگاه انديشيدم بگويم

"دوستت دارم"


/شرم نگاه

چشمان سياهت

چو قفل پولادي لبانم را دوخت

/آنروز/

مادرگفت به خواستگاريت...!!

آمده اند

/پرسش پر تحكم پدر/

جاري شدن

"آري"

بر لبان" تو"


/هيچگاه طنين "آري"

برايم اين چونين سهمگين نبود

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

يادداشت يك دوست


ساعت 10:30روز 13آبان88 عرض خيابان كريمخان را بسيار متمدنانه طي ميكنم
كه ناگهان دست سگي هار به سينه ام كوبيده مي شود و صدايي با تحكم ميگويد
وايسا ببينم وكوبيده شدن ضربه ديگر به سينه ام ودستي با دستبندي پلاستيكي در دست
منتظرومن مانند گربه اي دست آموز آرام در ميان سگان وحشي، ناگهان غريدم كنارشان
زده و تلاش برا ي رهايي هرچه ميكردند به دست آوردنم سخت بود اما چه سود
كه پلنگي تنها باشي در ميان انبوه كفتاران دست بسته به دستبند پلاستيكي برنده
پليورم را به سرم كشيدند و سوار بر ترك موتوري به طرف كجا ،نميدانم .مي گويم
الا بذكرالله تطمئن القلوب،ذكر ميگيرم الله الله الله... كسي كه پشت من نشسته
ميپرسد چي ميگي بچه (...)و تو سري محكمي ميخورم ،آنقدر ميگويم تا
خسته ميشود ميگويد هرچي ميخواي بنال والعصر ميخوانم موتور وارد كوچه باريكي
ميشود آنكه بر ترك موتور نشسته. ميگويد تحويل بگير دعا معا قران خوند كتك
مرا درميان فاصله اي تنگ ميان دو ماشين مي نشانند،من كه چندان هيكل بزرگي ندارم به سختي
مي نشينم باز ذكر ميگيرم ان الله مع الصابرين و هرچه از خدا و قران در ذهن دارم
و هربار مانند توپ فوتبال لگد جانانه اي نصيبم ميشود
صدايي به گوشم ميرسد اين ماشين كجاست ؟كي رفته؟ خب اين بچه (...) رم ميدادين
ببره ديگه
چندان نگران خودم نيستم تمام نگرانيم مادرم است مادري كه برايش عطاي دانشگاه
را به لقايش بخشيدم مادرم با چشمان نگران درانتظار است مانند تمام مادران سرزمينم
توذهنم به كهريزك و اوين وچندجاي ديگه فكر ميكنم يعني كجا مي برن منو اوين
بهتره به خونه نزديكتره يك مقداربا كهريزك مشكل دارم :).ذهنم و براي هر اتفاقي
آماده مي كنم كتك، شكنجه ،مرگ، حتي تجاوز، چرا دروغ ترسيده بودم:( اما وقتي سوار قطار آزادي
شده اي بايد پول بليط قطار را بدهي و از ايستگاههاي سخت نترسي.دراين بين باز هركه از كنارم
رد ميشود و صداي زمزمه وار مرا مي شنود نائل به فيض شده لگدي نثارم
مي كند پهلو هايم درد مي كند نفس كشيدنم سخت شده زنوانم ذق ذق مي كند
بدنم خواب رفته فكر كنم دوساعتي هست كه اينجايم اما چه ميكنه اين ذكر الله
قلبم آروم آرومه مثل درياي بي موج، ماشيني كه جلوي من پارك شده بود روشن
شد يك تويوتاي دوكابين پر از سپرو كلاه خود و باتوم و... اينهارا از منافذ پليورم ديدم
جلوي در ايستادم با يك لگد به داخل ماشين پرتاب شدم باز دارند به فيض نائل ميشوند
واين بار مشت است ناگهان صدايي از ميانشان ميگويد
بسه ديگه كشتينش
ومن در ته دلم خوشحال مي شوم كه هنوز دربين طيف دوستان قديميم ذره اي
انسانيت پيدا ميشودو پرسش او از بقيه كسي اينجا چاقو داره يكي دست اينو واكنه
سرم زير صندلي و دستهايم به سمت آسمان كشيده شدن شي مانند كليد را بردستبند
احساس ميكنم تيزي دست بند به گوشتم فرو مي رود ولي هنوز صدايي از من
بيرون نمي آيد دستهايم را باز ميكند پليور را از سرم به پايين مي كشد بوسه اي
بر سرم ميزند وميگويد حلال كن آزادي برو، باورش برايم سخت است
(خدا رابايد باور كرد)
مرا تا سر خيابان همراهي ميكند
دربين راه به او ميگويم من هم مثل تو مسلمانم من هم شيعه ام اما مرام شيعه اين نيست مگر
با حلال كردن من از گناه شما كم ميشود ميگويد ببخش ومن لبخند تلخي ميزنم
وقتي كه به خانه رسيدم وآرامش با بازگشت من به چشمان طوفاني مادرم باز گشت
فهميدم خدا چه لطفي به مادرم كرده است
" به اميد آزادي ميهنم"

ن.آشتياني 13آبان 1388

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

سال اولين ها

امسا ل سا ل اولين ها بود براي من اولين راي بعد از 12 سا ل اولين نماز جمعه

بعد 15سال تازه دفعه قبلم زوري رفته بودم اولين راه پيمايي روز قدس عمرم

و فردا اولين راه پيمايي 13 آبان زندگيم هميشه جيم ميزدم يجوري جيم ميزدم

كه همه انگشت به دهن متحير بودن كه من كجام اما امسا ل دل تو دلم نيست

كه صبح بشه برم راه پيمايي اميدوارم اين اولين راه پيمايي 13 آبان زندگيم پر

از خاطره باشه برام پراز خاطره ئ زندگي،پر از خاطره ئ مردم،پر از خاطره ي آزادي