۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

بهشت سرزمین اغفال شدگان


داشتم به بهشت و جنت و نعمات واین حرفاش فکر می کردم و این که تو بهشت همه چی آزاده.
عشق وحال به راهه سور و سات و عرق و ورق و زرورق و این حرفا همه چی اوورته
آبجو و یسکی و شرابم رودخونه ای میاد از درو دیوار م حوری و غلمان میباره وسکرات و غیره
همه چی مهیا ست  خلاصه عشق و حال همه جوره ریدیفه از گشت ارشاد و نسبیت جریمه برا
سولا رو  اینا خبری نی،لاک ناخنو مانتو کوتاه بلند و چاک دار و سبز و قرمز و عینک رو سرو این فنتیا
جریمه مریمه نداره خلاصه کنم تو این عوالم سیر می کردم که دیدم دِهِهِ بهشت که دقیقا
جای ما اغفال شدگانِ محاربِ فتنه گرِ از خدا بی خبره آخه آدم متدینه با نماز با خدای
اهل حلال و حروم که بهشت حال نمی ده بهش بی نماز جمعه و آقا و تن علیل
مثلا فکر کنید آیت الله صدیقی گریان بره بهشت و به خوشامد گویی
یه حوری ترگل ورگل سیا چشه سیمین بر با یه شلیطه عربی خوشگل بیاد براش
عربی برقصه و اون سینه های مر مری ژله ای رو هی بلرزونه هی قر کمر بیاد
هی دولا بشه سیته بذاره رو دوتا چشه آقاصدیقی عشوه شتری بریزه غمزه بیاد آخ قیافه اش
دیدن داره وقتی داره دنبال یه میزی درگاهی چیزی میگرده که وقتی زلزله میاد نمونه زیر آوا
ر حوری بیچاره روبگو که فکر میکنه چه خطایی ازش سر زده آخه کاری نکرده جز اجرای
فرمان خدا و راضی کردن بنده هاش پیش خودش میگه این آدما همه خل و چلن بابا
یا اون آبجی مون که تو گشت ارشاده وقتی از در بهشت وارد میشه یه پسره خوش تیپ خوشگل
با یه بدن فیت نس همون غلمان و میگم که به جز یه لنگ ابریشمی که بسته کمرش چیزی تنش نیست
به خانم گشت ارشاد بگه من در خدمت شمام خانم گشت ارشاد بگه ببخشید برادر نسبت شما چیه
غلمان با دوتا چشه بیرون از حدقه به خانم گشت ارشاد می گه برادر کیه نسبت چی چیه اینجا بهشته
برا عشق و حال نسبت و صیغه لازم نی زیر لنگ سیر کن در همین وقت خانم گشت ارشاد که تا حالا
جز مرد ریش پشم دار بو گندو ندیده دهنش آب میوفته برا این جوون رعنای خوش تیپ چادرو کنار میزنه
و غلمان بیچاره که تا حالا جز نو ک دماغ خانم و ندیده بود یه سیبیل می بینه به چه کلفتی غلمان بیچاره که هرچی
دیده حوری و سینه ی مرمری بوده یه عمر حسرت می خورده که سیب سرخ و دست چلاق ای بابا م هی
این آدمیزاد درب و داغون ِ چپر چلاق باید با حوری حال کنه ما با این سیبیلو یه دفعه یاد یه ضرب المثل
قدیمی میوفته که میگه اگه بالاش زشته پایینش که بهشته اما چشتون روز بد نبینه
(مابقی داستان غلمان و خانم گشت ارشاد به علت ممیزی ارشاد ممیزی شد)
در همین حیث و بیس برادر بسیجی مسجد ندیده ی ما از کنار نهر ای
آبجو ویسکی رد میشه میبینه خلق الله دارن دمی به خمره ببخشید دمی به نهر میزنن و
خوشن و می خندن دو دستی میزنه توسر خودش که ای دادبیداد ما تو اون دنیا شیشه
شیشه تو ایست بازرسی از ماشین مردم در میاوردیم اینجا رودخونه اش ولوئه هی میره
میره تا برسه سرچشمه ببندتش شاش می گیره می شاشه تو نهر
آخه خداییش این جاش تو بهشته نه جون من لوتی وار بگو این جاش تو بهشته
جنتی رو بالاخره با هزارتا سلام و صلوات میبرن اون دنیا میگن باشه اون دنیام
برات دفتر دستک ردیف می کنیم تو بیا برو حالا تا وارد بهشت میشه می بینه
یه سری دختر خوش اندام بلوند و چشم ابرو مشکی با مایو دوتیکه دارن رژه میرن تو بهشت
می پرن تو آب با هم میگن و می خندن هی به پسرای خوش تیپ بهشت چشمک میزنن
فوری دستور می ده هرچی درخت تو بهشت قطع کنن دار بسازن همه ر و دار بزنن
هرچی میگن بابا اینا حورین از طرف خدا مامور شدن اینجا بهشته این حرفا سرش گرده
برو یه حوری بغل کن حالش وببر میگه نه شما دروغگویید دروغ می گید
همه تون پول گرفتید از اسراییل اینا دارن با خدا می جنگن که دل آقا رو خون کنن
حالا مونده داستان بن لادن و رادان و ملا عمر و مابقی افراد
ادامه دارد

۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

هستیم تا خون تورگامون روونه


هستیم تا خون تورگامون روونه

تا جون هست

تا درد هست برای کشیدن

تا باتوم هست برای خوردن

تا اشک هست برا شستن چشم از گاز اشک آور

تا نفس هست برای   فریاد  حتی نجوایی  ضعیف بر ای وداعی

تا  درختان سبز  در پاییز نیز

 همچنان سبز و استوار

پاییز را به  بازی می گیرند

 هستیم تا کودکان در میان قنداقه

 ونگ ونگشان خواب از سر

  شیطون و رفقاش پرونده
   
هستیم تا دلا مون به یه سلام از یه دوست گرمه

 تا پشتمون به پشتش محکمه

 تا صدای بوق ماشین سرویس مدرسه

 هنوز تو گوشامون زنگ میزنه

تاهنوز گل فروش سر هر چهار راه گل می فروشه

 ما هستیم تا امید هست

 تا  سیاهیه زغال به سرخی تفتیدن خونی میشه
  
هستیم تا جگر تو کالبدمون جلز ولز میکنه
  
هستیم ؛تا خون تو رگامون سرخه، جون تو تنامون آبیه