۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

درد و دلی با رییس جمهورم

زیباترین پدیده جمع شدن مردمی از
سلیقه های گوناگون گردا گرد هم بود آنها برای انکه بر این کار موفق شوند
تفاوتها و تنوع هایشان را کنار نمی گذاشتند بلکه به رسمیت می شناختند کسی
لازم نمی دید که برای شرکت در این یکرنگی هویت خویش را از دست بدهد و دیگر ی
شود در آن یگانه شدنها حظی وجود داشت که فطرتهایمان می پسندید
... میر حسین موسوی

سلام اقای میر حسین موسوی عزیز خردادماه سال88 بود وموسم تبلیغات انتخاباتی اما من رغبتی به شرکت در انتخابات نداشتم
آخرین باری که پای صندوق رای رفته بودم 18 ساله بودم ،شیفتگی متانت و وقار سیدی خندان و دوست داشتنی مرا به پای صندوق
رای کشاند. و حال پس از سالها خاطرات آنروزها برایم زنده می شد اما من دلگیراز سید دوست داشتنی بی تفاوت از کنار
همه ی این اتفاقات می گذشتم با آنکه درمیان پوسترها سیمایی به تصویرآمده بودکه همیشه برای صاحب آن احترامی ویژه قائل بودم
اما آهسته آهسته دلم به گرمی سیما ی او گرم شد و این عطرهوای تازه که درجای جای ایران  روح را تازه میکرد وگویی خرداد
بود که آغاز بهار بود.پس بنا را گذاردم بر رای دادن و جذب رای به نفع شما هرچه توانستم کردم برای جلب رای برای شما
چه جدلها که نکردم برای دفاع از شما و مرام شما چه شناسنامه های بی مهر و نشان که به لطایف الحیل به رای شما
نشان دار نشد. آنچنان مصمم و پر اراده بودی که حتی خواب شکست با تو را هم نباید که می دیدم اما نگران بودم
صبح جمعه بیست و دو خرداد اولین نفرِ پای صندوق رای  بودم و تا  شب از همه جا و همه کس خبر می گرفتم
من نیز مانند تو ایمان داشتم که تو رییس جمهور آینده ی ایرانی اما چه کنم که حریف حیله گری سیاس بود
 ما نوشتیم میر حسین موسوی خامنه و او خواند آن یکی .آن شب تا صبح بیدار باش بودم وصبح مانند
سربازی در میدان که با دل و جان با تو عهد بسته بودم نه با دست وزبان وتونیزپا یبندعهد خود به من
هر جا که  می رفتم تورا می دیدم از میدان توپخانه تا میدان آزادی...،
چنان پشتم به پشت هموطنانم گرم بود که اگر
خواسته ام انقلاب بود،نه اصلاح و پس گرفتن را ی دزدیده شده کوه هم جلو دارم نبود روز ها پی هم آمدند
23 خرداد25خرداد 26 خرداد روزخون 30 خرداد 18 تیر هم بود  وَوَوَ......
تا رسیدیم به عاشورای خونین ، روزی که اهریمن  داغی سنگین بر دل شما و تمام همراهان نشاند، روزی که ما دیگر مسیح وار
به میدان نیامدیم روزی که مشت را مشت پاسخ دادیم و گلوله را سنگ وشهر را چنان زیر قدمهایمان گرفتیم که اهریمن  ترس را
تا مغز استخوان احساس کرد و انگار شما از مشتهای ما در شوکی بزرگ فرو رفتید گویی ما را اینگونه نمی خواستید
مردمانی که خشممان در دستانمان باشد و پتکی  سر شکن، بلکه مارا با خشمی در قلم وکلام می خواستید مردمانی صبور که
خشم شان را چشم هایشان فریاد می زند و نگاهشان خرد می کند حریف را نه مشت هایشان، می دانم که خدا با صابرین است
اما صبر بندگان خدا هم حدی دارد به هر روی اهریمن عاشورا را به ما باخت و مزوَرانه بر ساختن عاشورایی دیگر
مکر آفرید و خیمه شب  بازی 9 دی را ساز کرد
و ناگهان  22بهمن  نمی دانم چه شد که گویی ما نبودیم درآنروز
حتی در قِلت ماهم می توانستی ترس را درلانه ی چشم اهریمن نظاره کنی
روزها گذشت و بار دیگر خرداد آمد سال دیگری بود و بیست و دوم خردادماه دیگری و این بار در قامت یک رهبر ایستادید
و گفتید که اهریمن داس مرگ به دست آماده است تا خرمنی از  شقایقها بسازد و از کشته ها پشته
و ما با آنکه آتش در جانمان شعله می کشید
سرمست از اینکه شما در قامت یک رهبر مارا پدرانه پند می دهید گوش به فرمان شما تنها خیابانهای تهران را تفرج کردیم
و باز ترسی عظیم را در چشمان دوزخی اهریمن به نظاره نشستیم  . ومن همان شب 22 خرداد از شما پرسیدم حال که راه پیمایی
خیابانی را به صلاح نمی دانید بگویید پس ما چه کنیم و شما در بیانیه های  آینده مارا به صبر و انتشار آگاهی فرا خواندید
اما نمی دانم چه شد که از همان روز که بار دیگر شما را در قامت یک رهبر دیدم چرا زمزمه های انحصار طلبی را شنیدم
نشانه هایی از مصادره جنبشی  که شما آنرا متعلق به تمام  آحاد ملت ایران می دانیدرا در بین برخی ازطیف های  جنبش سبز دیدم
و از 22خرداد 89 فاز خیابانی جنبش فرو نشست و جنبش وارد فاز زیر زمینی واطلاع رسانی به زعم دوستان
و به زعم من خانه نشینی شد و شماهمچنان عاقلانه برآگاهی و ایجاد شبکه های اجتماعی تاکید داشتید ودر این راه همراهان
عزیز دیگری نیز داشتید همسر بزرگوارو فهیم تان و مردی ازتبارشجاعان شیخ مهدی کروبی عزیز اما شما
در سال 89 بیشتر مارا به سالهای  دهه ی 60 و دوران طلایی آنروزها ارجاع می دهید و من چقدر دلم می خواست شما  نیز
مانند سید مصطفی تاج زاده قدری هم به دیده ی نقد به آنروزها می نگریستید آقای میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی عزیز
من بالشخصه درمورد شب23 ماه رمضان عرق شرم درمقابل شما بر پیشانی دارم که خانه تان آنگونه مورد هجمه قرار گرفت
وما یادر کنج مسجد و زیار تگاهی  کتاب قرانی  به سر گرفته بودیم و یا در خانه هایمان آسوده در خواب،وای بر ما وای برما
اما اگر شمارا برمن حقی ست من را نیزبر شما حقی ست، شما حق دارید ازما گله مند باشید بابت تمام نیامدن هایمان،بابت تمام
نبودن هایمان و ما نیز حق داریم گله مند سکوتها و گاه انفعالات شما باشیم 
این جنبش رهبری می خواهدو شما چه بخواهید وچه نخواهید رهبران این جنبشید ونه تنها عضو وهمراه کوچکی از این جنبش
من و برخی از دوستانم به عکس العمل شما در مورد تحریمهای اعمال شده درمورد ایران گله مندیم و بیم آن داریم
که فشار این تحریمها و فشار ناشی از آزادسازی قیمتها وبرداشتن یارانه ها ایران را به سوی انقلابی سرخ و آتشین
و نه اصلاحی سبزو عقلانی پیش برد
من و برخی از دوستانم به سکوت و انفعال شما در مورد اعدامهای منزجر کننده و ترس آفرین به گمان جناح  حاکم که یاد آور
حکومتهای فاشیستی ست  گله  مندیم
آقایان ما همچنان بر عهد خویش پای بندیم و همچنان جان در کف نهاده ایم و آماده ایم تا جان دهیم برای اصلاحی سبزو عقلانی
در  سرزمین پارسایان.
ما از اینکه نمی توانیم به نقد عملکردخود بپردازیم بدون محکوم شدن به تفرقه افکنی ونفاق، سخت گله مندیم
من شما را به سان پدری مهربان برای خودم و  همراهانم می دانم  من میرحسین موسوی  را دوست دارم و  او را
در قامت ماندلایی برای ایران می بینم همراه ما باشید که همراه شماییم و انحصار طلبی را در تمام ابعاد آن نفی کنید
حتی اگر این انحصار طلبی در بین نزدیکترین طیف نزدیک به شما باشد
جنبش سبزازآن تمام ایرانیانی ست که قلبشان برای حق و عدالت برا ی ایران می تپد
ومن الله توفیق
فرزند کوچک شما با قلمی  شکسته در مشت


۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

میان فاصله های تنم با تن تو

میان فاصله های تنم با تن تو
پلی ست به باریکی رگان گردن تو

میان های و هوی دلم د ر سر تو
مثال موج منم که ساحلم بَرِ تو

میان ،تو و من اسیر فاصله ها
... منو تو چفت شویم میان دل دله ها

به غول چراغ جادو من چراغ بفروشم
به هر سپیده که در چراغ تو مدهوشم

دلم شده ابری و تمام طوفانم
تو کوه دلم باش و تمام آرامم

تمام فاصله هارا به باد خواهی داد
چرا که توهستی چو قاصدک در باد

میان همه قاصدکان ناب زمین
فرشته ای که آمده از بهشت برین

تمام موجهای دلم به ساحل تو
مدام دل و ماه و خانه ی دل تو

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

آقای همایون حرافی بس است

آقا ی  شهرام همایون مبارز غیور ای بزرگ رسانه دار ای بزرگ  تی وی چرخان ای بزرگ آزادیخواه ای بزرگ مبارز ای چه گوارا در آینه ی آرش کمان گیر ای  بابک خرمدین در  پای تو  لرزان به طنزی خندان و به سلاحی  چوبین چون  دندانهای سرمایی در سرمای پاییز به لرزه در افتاد ی و  از میدان مبارزات ما هستیم و اینا به در خانه ی مامانم اینا اوف شدم چرا، در غلتیدید شمایی که سالهاست بدون وقفه پوزه ی مزدوران حکومت را به سان موشانی حقیر بر آستان خاک نهادید و  آنان را چونان مگسان فراری از مگس کش تارو  مار نمودید و اینان را درورطه ی  نابودی نشاندید چه شد  که اینگونه دچار افسردگی مضاعف و همتی مترادف گشته  و کرسی تی وی وانهاده خویش   به مرخصی استعلاجی گسیل داشته و شیفتگان سینه چاکِ سر در آستان خویش نهاده تان را به رنج حسرت و حرمان دچار کرده و در مقابل جاسوسِ نا قابلِ کوچکِ خردِ ناچیزی سپر افکنده  لبهای خویش ورچید اید و فریاد آی مامانم اینا سر داده  گریه کنان سر  به بیابان نهاده در پی شکار آهو کدوم کوه همون کوهی که آهو یار داره  آی بنه ،آهو کباب در  سینی سفارش داده پیاز  جهت  پیاز داغ  خرد نموده اشک فراوان فشانده چشمان خویش محول نموده خود را رنجه می نمایید مباد که شما را به چنین حال ببینیم  ای درد و بلای تان بخورد بر سر هر چه  آدم زبان نفهم تی وی چرخان است ای جانتان  در سایه آرامش   مستدام  الهی اوف بشه مهران مدیری که تورو جیز کرده  فخری جون خواهر اون  فلفل و بیار بریزم تو دهن این مهران دیگه از این حرفای بد بد نزنه
 ای پسر بد ای بی تربیت،
مهران مدیری طناز ی نمود و شما از میدان به در رفتید  آقای همایون اگر جای جوانان این مملکت در خیابانها بودید گلوله می خوردید و در زندانها  فحش ناموس  برایتان لالایی بود چه می کردید  آقای همایون شماهم مانند همتایانتان سی سال است فقط حرف مفت می زنید  و بس


 ب

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

محاربم


من محاربم من اعتراف ميكنم كه كافر حربيم وبه محاربه به آنچه
كه اين روزها خدا و حسين مي خوانند علم افراشته ام آري من محاربم من به تمام مقدسات محاربم
من به تمام تابو هاي دروغين محاربم "من محاربم"
من به دين كساني كه حرمت ماه حرام را نگاه نمي دارند محاربم
...من به دين كساني كه كف بركف زدن را حرام وگلوله بر سينه نشاندن را حلال مي دانند محاربم
من بر كساني كه رقص بر زمين خدا را منافي عفت و رقص چرخ گردونه هاي
نظامي را بر بدن مردمان صواب مي دانند محاربم
من به دين كساني كه از انساني ناچيز فرعوني پر تفرعن و مستكبر مي سازند كافرم
من به دين كساني كه حسين امام آزادگان رابه منبرو گريه و قيمه مي شناسند كافرم
من پيرو آن دينم كه بر جاهليت تاخت اشرافيت را نفي كرد سپيد و سياه را برابر دانست
و پيامبرش خلقٍ عظيم بود به عيادت كسي ميرفت كه شكمبه بر سرش كشيد امام من آن
اماميست در دادگاه قاضي حكومتي كه او زمامدارش است حكم به برتري يك يهودي مي دهد
امام من آن اماميست كه غذايش را با سگي ولگرد تقسيم مي كند
مولاي من آن آقاييست كه حريم امن الهي را ترك مي گويد كه مبادا درآن خوني ريخته شود
آري من محاربم اگر حكمم شلاق است محاربم اگر حكمم زندان است محاربم
اگر حكمم اعدام است من محاربم
و من اينهمه را از امامانم آموخته ام كه از
علي ابن ابي طالب (ع)
آغاز مي شوند
و به امام منتظَرمحمدبن حسن (ع)

ختم مي شوند به اميد ديدار رويش