سلام و درود به محضر مردی که آزادگی را معنی کرد
سلا م آقا ی نوری زاد
ازمردم و بزرگان و آیات عظام خواستید که نامه خط وربط کنند و حرف دلشان را بزنند و خدمت رهبری چاپار کنند برخی از مردم مانند منِ کوچک نامه را نگاشتیم و بردست چاپار دنیای مجازی سپردیم که تا شاید به دست صاحبش برساند،راستش می خواستم نامه را پست کنم شاید هم اینکاررا کردم اما با قدری تامل به این اندیشه رسیدم که آنجا جای نامه ی من نیست که احتمالا به دست کسی که مخاطب نامه نیست خوانده میشودو بعد از خوانش راه به سطل مزبله می برد یا اینکه خوانده نشده در گوشه یی خاک نوش می کندکه این رسم دفتر حاکمان است این روزها اگر حاکم هم به دنبال دادن حق رعیت باشند چاکرانی بس خرمگس معرکه هستند که با وز وزشان گوش حاکم عادل را هم پر از خودشیرینی و چاپلوسی کنند ،پس این رعیت مُلک ِمَلِک تصمیم بر آن گرفت که سطور نامه اش را سر گشاده با همگان در میان گذارد که گاهی نجوا را باید فریاد زد
سخن کوتاه می کنم که میدانم این روزها سخن باید گزیده گفت و کوتاه پس من نیز چند کلامی کوتاه گزیده می گویم و اطناب کلام را به شما می سپارم که قلمتان شیوا ست و کلامتان برنده ،هرچه بلند هم بنویسید خواندنیست نه مایه ی خمیازه ،در میان نامه هایتان از بزرگان و وآیات عظام خواستید نامه بنگارند که دیدیم برخی از بزرگان دانش ماند دکتر سرو ش و دیگران سطوری نگاشتند و به دیدگاه مردمان نهادند ولی شما در میان کلامتان از آیات نام بردید تا آنجا که من می دانم آیه یعنی نشانه و در این مورد خاص منظور نشانه ی از کسوت پیامبری و امامت در معیت آیات عظام مورد نظر است
هرچند روزگاری امید داشتم به این که شاید این آیات همانانی باشند که شاید در اینان نشانه هایی از کسوت امامان معصوم ویا پیامبری که خلقش مایه عظمتش بود بیابم اما چند صباحی ست دریافته ام، به دنبال این نشانه ها بودن در میان این روحانیون خلوت گزین اشتباهی بسی بزرگ است هرچه اینان را با آن امامی که در مدینه چاه حفر می کرد و عایدیش را وقف مردم می نمودو برای گذران زندگی به کد یمینش تکیه داشت نه بر وجوهات و عایدی بیت المال در یک دایره گذاشتم دیدم اینان پایشان بس برون از دایره آن امام است ویا پسر همان امام را دیدم که باغ خویش را به دست خویش آبیاری میکند و غذای خویش را با سگی قسمت میکند باز اینان را دور از دایره دیدم به سراغ رسول خدا رفتم دیدم او نیز خشت بردوش می کشد تا مسجد مدینه را بسازد دیدم رسالت کجا و روحانیت کجا او کجا اینان کجا باز دیدم که نشانه ای در اینان از آنان یافت می نشود
خواستم بر احوالات دیگرشان بنگرم یادم بر آن افتاد که روزی در شهر قم مردی بود به نام حسین علی منتظری که اون نیز حری بود آزاده یادم افتاد روزی به خاطر سخنی و کلامی چنان با خانه و کاشانه اش کردند که گویی مغول یکبار دیگر راه ایران را در نوردیده است و آن آیات را درسکوتی خواب گونه دیدم باز خواستم خویش را راضی به این گمان کنم که من به اندیشه نادرستم و آنان دارای نشانه هایی در حافظه ام 6دیماه سال 88 یا همان عاشورای 88 جرقه زد همان روز را میگویم که تهران به خون نشست همان روز را میگویم که حرمت ماه حرام پامال قدرت طلبی و ... شد باز هم سکوت ایشان را دیدم وباز خاطره ی دیگر از شهر قم باز خانه ی مرد عالمی دیگر آقا ی صانعی مردی که اون نیز لقب آیت الهی را یدک میکشد مغولان راه خانه ی اورا نیز یافته بودند و باز سکوت همان آیات عظام واین روزها نیز سختی و تنگدستی مردم را می بینم و شکمهای فراخ آنان وزبان در کام فرو رفته شان را.. حال سوال من از شما این است شما به پشتوانه ی کدام نجوای در گوشی از اینان انتظار دوخط نامه ی پرصدا تر از سنگ بی صدا دارید کدام نجوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همین چند سطر مرا بس که بیش از این مایه ی خمیازه وخستگی ست برای شما و خوانندگان
انشالله همیشه پر امید و آزاد مرد در کنارمان باشید
سلا م آقا ی نوری زاد
ازمردم و بزرگان و آیات عظام خواستید که نامه خط وربط کنند و حرف دلشان را بزنند و خدمت رهبری چاپار کنند برخی از مردم مانند منِ کوچک نامه را نگاشتیم و بردست چاپار دنیای مجازی سپردیم که تا شاید به دست صاحبش برساند،راستش می خواستم نامه را پست کنم شاید هم اینکاررا کردم اما با قدری تامل به این اندیشه رسیدم که آنجا جای نامه ی من نیست که احتمالا به دست کسی که مخاطب نامه نیست خوانده میشودو بعد از خوانش راه به سطل مزبله می برد یا اینکه خوانده نشده در گوشه یی خاک نوش می کندکه این رسم دفتر حاکمان است این روزها اگر حاکم هم به دنبال دادن حق رعیت باشند چاکرانی بس خرمگس معرکه هستند که با وز وزشان گوش حاکم عادل را هم پر از خودشیرینی و چاپلوسی کنند ،پس این رعیت مُلک ِمَلِک تصمیم بر آن گرفت که سطور نامه اش را سر گشاده با همگان در میان گذارد که گاهی نجوا را باید فریاد زد
سخن کوتاه می کنم که میدانم این روزها سخن باید گزیده گفت و کوتاه پس من نیز چند کلامی کوتاه گزیده می گویم و اطناب کلام را به شما می سپارم که قلمتان شیوا ست و کلامتان برنده ،هرچه بلند هم بنویسید خواندنیست نه مایه ی خمیازه ،در میان نامه هایتان از بزرگان و وآیات عظام خواستید نامه بنگارند که دیدیم برخی از بزرگان دانش ماند دکتر سرو ش و دیگران سطوری نگاشتند و به دیدگاه مردمان نهادند ولی شما در میان کلامتان از آیات نام بردید تا آنجا که من می دانم آیه یعنی نشانه و در این مورد خاص منظور نشانه ی از کسوت پیامبری و امامت در معیت آیات عظام مورد نظر است
هرچند روزگاری امید داشتم به این که شاید این آیات همانانی باشند که شاید در اینان نشانه هایی از کسوت امامان معصوم ویا پیامبری که خلقش مایه عظمتش بود بیابم اما چند صباحی ست دریافته ام، به دنبال این نشانه ها بودن در میان این روحانیون خلوت گزین اشتباهی بسی بزرگ است هرچه اینان را با آن امامی که در مدینه چاه حفر می کرد و عایدیش را وقف مردم می نمودو برای گذران زندگی به کد یمینش تکیه داشت نه بر وجوهات و عایدی بیت المال در یک دایره گذاشتم دیدم اینان پایشان بس برون از دایره آن امام است ویا پسر همان امام را دیدم که باغ خویش را به دست خویش آبیاری میکند و غذای خویش را با سگی قسمت میکند باز اینان را دور از دایره دیدم به سراغ رسول خدا رفتم دیدم او نیز خشت بردوش می کشد تا مسجد مدینه را بسازد دیدم رسالت کجا و روحانیت کجا او کجا اینان کجا باز دیدم که نشانه ای در اینان از آنان یافت می نشود
خواستم بر احوالات دیگرشان بنگرم یادم بر آن افتاد که روزی در شهر قم مردی بود به نام حسین علی منتظری که اون نیز حری بود آزاده یادم افتاد روزی به خاطر سخنی و کلامی چنان با خانه و کاشانه اش کردند که گویی مغول یکبار دیگر راه ایران را در نوردیده است و آن آیات را درسکوتی خواب گونه دیدم باز خواستم خویش را راضی به این گمان کنم که من به اندیشه نادرستم و آنان دارای نشانه هایی در حافظه ام 6دیماه سال 88 یا همان عاشورای 88 جرقه زد همان روز را میگویم که تهران به خون نشست همان روز را میگویم که حرمت ماه حرام پامال قدرت طلبی و ... شد باز هم سکوت ایشان را دیدم وباز خاطره ی دیگر از شهر قم باز خانه ی مرد عالمی دیگر آقا ی صانعی مردی که اون نیز لقب آیت الهی را یدک میکشد مغولان راه خانه ی اورا نیز یافته بودند و باز سکوت همان آیات عظام واین روزها نیز سختی و تنگدستی مردم را می بینم و شکمهای فراخ آنان وزبان در کام فرو رفته شان را.. حال سوال من از شما این است شما به پشتوانه ی کدام نجوای در گوشی از اینان انتظار دوخط نامه ی پرصدا تر از سنگ بی صدا دارید کدام نجوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همین چند سطر مرا بس که بیش از این مایه ی خمیازه وخستگی ست برای شما و خوانندگان
انشالله همیشه پر امید و آزاد مرد در کنارمان باشید