۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

نامه 2

سلام و درود به محضر مردی که   آزادگی را معنی کرد
سلا م آقا ی نوری زاد

ازمردم و بزرگان و آیات عظام خواستید که نامه خط وربط کنند و حرف دلشان را بزنند و خدمت  رهبری چاپار کنند برخی از مردم مانند منِ کوچک نامه را نگاشتیم و بردست چاپار دنیای مجازی سپردیم که تا شاید به دست صاحبش برساند،راستش می خواستم نامه را پست کنم  شاید هم اینکاررا کردم  اما با قدری تامل  به این اندیشه رسیدم که  آنجا جای نامه ی من نیست که احتمالا  به دست کسی که مخاطب نامه نیست خوانده میشودو بعد از خوانش راه به سطل مزبله می برد یا اینکه خوانده نشده  در گوشه یی خاک نوش می کندکه این رسم دفتر حاکمان است این روزها اگر حاکم هم به دنبال دادن حق رعیت باشند  چاکرانی بس خرمگس معرکه هستند  که  با وز وزشان  گوش حاکم عادل را هم پر از  خودشیرینی و چاپلوسی کنند ،پس این رعیت مُلک ِمَلِک تصمیم بر آن گرفت که  سطور نامه اش را سر گشاده با همگان در میان گذارد که گاهی نجوا را باید فریاد زد
سخن کوتاه می کنم که میدانم این روزها  سخن باید گزیده گفت و کوتاه پس من نیز  چند کلامی کوتاه گزیده می گویم و اطناب کلام را به شما می سپارم که قلمتان شیوا ست و کلامتان برنده ،هرچه  بلند هم بنویسید خواندنیست نه مایه ی خمیازه ،در میان  نامه هایتان از بزرگان و وآیات عظام خواستید نامه بنگارند که دیدیم برخی از بزرگان دانش ماند دکتر سرو ش و دیگران سطوری نگاشتند و به دیدگاه مردمان نهادند ولی شما در میان کلامتان از آیات نام بردید  تا آنجا که من می دانم آیه یعنی نشانه و در این مورد خاص منظور نشانه ی از کسوت پیامبری و امامت در معیت آیات عظام مورد نظر است
هرچند روزگاری امید داشتم به این که شاید این آیات همانانی باشند که شاید در اینان نشانه هایی از  کسوت امامان معصوم ویا پیامبری که خلقش مایه عظمتش بود بیابم  اما چند صباحی ست  دریافته ام، به دنبال این نشانه ها بودن در میان این روحانیون خلوت گزین اشتباهی بسی بزرگ است   هرچه اینان را با آن امامی که  در مدینه چاه  حفر می کرد و عایدیش را  وقف مردم  می نمودو برای گذران زندگی به کد یمینش تکیه داشت نه بر وجوهات و عایدی بیت المال در یک  دایره گذاشتم دیدم  اینان پایشان بس برون از دایره آن امام است ویا پسر همان امام را دیدم که باغ خویش را به دست خویش  آبیاری میکند و غذای خویش را با سگی قسمت میکند باز اینان را دور از دایره  دیدم  به سراغ  رسول خدا رفتم دیدم او نیز خشت بردوش می کشد تا مسجد مدینه را بسازد دیدم  رسالت کجا و روحانیت کجا  او کجا اینان کجا باز  دیدم که نشانه ای در اینان از آنان یافت می نشود
 خواستم بر احوالات دیگرشان بنگرم یادم بر  آن افتاد که روزی در شهر قم مردی بود به نام حسین علی منتظری که اون نیز حری بود آزاده  یادم افتاد روزی به خاطر سخنی و کلامی  چنان با خانه و کاشانه اش کردند که گویی مغول یکبار دیگر راه ایران را در نوردیده است و آن آیات را درسکوتی  خواب گونه دیدم  باز خواستم خویش را  راضی به این گمان کنم که من به اندیشه نادرستم و آنان دارای نشانه هایی  در حافظه ام 6دیماه  سال 88 یا همان عاشورای 88 جرقه زد همان روز را میگویم که تهران  به خون نشست  همان روز را میگویم که حرمت ماه حرام پامال قدرت طلبی و ... شد باز هم سکوت ایشان را دیدم  وباز خاطره ی دیگر از شهر قم باز خانه ی مرد عالمی دیگر آقا ی صانعی مردی که اون نیز لقب آیت الهی را یدک میکشد  مغولان راه خانه ی اورا نیز یافته بودند و باز سکوت همان آیات عظام واین روزها نیز سختی و تنگدستی مردم را می بینم و شکمهای فراخ آنان وزبان در کام فرو رفته شان را..  حال سوال من از شما این است شما به پشتوانه ی کدام نجوای در گوشی از اینان انتظار دوخط نامه ی پرصدا تر از سنگ بی صدا دارید کدام نجوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همین چند سطر مرا بس که بیش از این مایه ی خمیازه  وخستگی ست برای شما و خوانندگان
انشالله همیشه پر امید و  آزاد مرد در کنارمان باشید

۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

نامه...

سلام و درود به محضر رهبر گرامی ما حضرت آیت‌الله سید علی خامنه‌ای  امروز جمعه است همان  روزی که  موعود نامه ها ی مردی است به نام محمد نوری زاد به شما ست منِ کمترین نیز نامه ام را چون او به آغاز رساندم و چون او  آدینه روز را گاه نامه نگاری  قرار دادم از همنام شما علی بن ابی طالب فرمانروای امپراتوری اسلام  پند بسیار گرفته ایم که او همچنان بر دلها یمان حکم می راند که  دولت  رقیب سیاسش معاویه مستعجل بود و دولت او تا انسانیت بر پاست پایدار و و پا برجا، یکی از پندهای این تا ابد باقی تاریخ  این بود که رعیت را بر حاکم حقی ست ، مروت و عدل و انصاف و حکومت به سامان وحاکم را بر رعیت حقی ست  نهی از منکر و امر به معروف که اگر حاکم رعایت عدل وانصاف نکند رعیت در سختی و عسرت روزگار خواهد گذراند و اگر رعیت حق حاکم ادا نکندحاکم به ورطه ی خودبینی و فساد در خواهد غلتید پس به اطاعت از پند همنام شما  این منِ کمترین خویش را در جایگاه رعیت نشاندم وَ شما در معیت حاکم که طبق نص صریح  شریعتمان اهل بیت  معصومیتی الهی دارند که  بر وزنش کاستی نیست و من و شما اگر به عصمتی در خور برسیم اکتسابی ست و هر آن در معرض چوب حراج. میخواهم از شما سوالی بکنم  جرم او چه بود که این دوسال اخیر را یا در کنج زندان گذراند یا در خانه در زیر نگاه تیز بین مامورین اطلاعاتی که این روزها متعه که فعلیست حلال در شریعت اسلام  همچون چماقی بر سر آبروی او کوفته اند و آبروی مسلمانی را  بر سر چوب کرده اند که چنین و چنان مگر در شریعت و کتاب آسمانی بارها بر ستر عیوب و تجسس ننمودن احوال مردم تاکید نشده آخر این چه مسلمانی ست که هم  نشر عیوب میکندو هم واکاوی ریز به ریز احوالات مردم  حتی داخل اتاق خواب انسانها را رصد میکنند 
حال از اینها که بگذریم  تا حال رفته اید برا ی خانه تان خرید مایحتاج روزانه   آخر تا شکم سیر نباشد آدم حتی نای رفتن به اتاق خواب هم ندارد چه رسد به متعه و صیغه و اینها .راستی می دانید  در همان کشور کفر که یک   کارگر ساده  ساعتی 8 دلار حقوق میگیرد  قیمت گوشت هر کیلو چند است و در این کشور خداو امام زمان که گاه حقوق معلم مدرسه از ماهی 400هزار تومان تجاوز نمی کند قیمت نان چند است چه رسد به گوشت لخم  گاو وگوسفند   آقا  یادتان  می آید  گفتید که  نظرتان به نظر رییس جمهور وقت نزدیکتر است چون او نگاهش  رو به فقیران و ضعفاست است اما آنچه ما لمس می کنیم فربهی روز افزون  اغنیاست و لاغری  روبه فزونِِ ضعفا    آقا تا به حال صبح زود از مقابل یک بانک ملی  گذشته اید همان بانکهایی را می گویم که سکه با نرخ دولتی می فروشندآیا دیده اید صف طویل مردمان  را برای خرید سکه  می گویم این همان مواعید اشتغال زایی دولت مکرم آقای احمدی نژاد است دیگر؟؟؟
آقا تا به حال گذرتان  به  شب های سرد خیابانهای تهران افتاده  دیده اید دخترکان کوچکی که بسته ای شکلات ،آدامس یا دستمال کاغذی را ملتمسانه به شما عرضه می کنند
 آقا می خواستم سری هم به اوین و زندانهای دیگر بزنم دیدم آنجا همان آقای نوری زاد بگوید بهتر و مجمل خواهد گفت که او هم قلمش شیواتراست هم اطلاعاتش بیش
اما میان این همه هیا هو میخواهم سراغی از آن  طلا های در راه ترکیه و یا آن ویا آن یکی اختلاس واین یکی ارتشا هم بکنم آقا این همه فساد مالی و اداری در مملکت خدا و امام زمان یعنی چه ؟؟؟من که از درک آن عاجزم  شاید شما  تفسیر معنی آنرا به دانید
آقا راستی این روزها همین بغل گوشمان افغانستان  پولشان "افغانی" دارد همین طور جان میگیرد و این پول لا جان ما "ریال "نفسش به شماره افتاده این بانک مرکزی هم هرچه  قرص و آمپول به نافش می بندد افاقه نمیکند این هم معجزه ی اقتصادی دولت مکرم ایشان است دیگر  ؟؟ 
آقا راستی  این روزها کسی از آشنایان شما خانه ی اجاره ایش را تخلیه نکرده برود دنبال یک آپارتمان 60 متری بگردد بگویید اگر پیدا کرد به ماهم خبری بدهد  یک رفیقی داریم تازه به جرگه متاهلین پیوسته  در به در خانه است اما مگر  خانه پیدا میشود واویلایی شده اجاره خانه یک50 درصدی تورم داشته این هم یک قسمت از همان تورم یک رقمی دولت است دیگر شاید هم این دوست ما عامل بیگانه است و جاسوس موساد که دارد فرافکنی می کند  و اینها
آقا  تا همینجا مارا بس مابقی حرفها را  موعدی دیگر باهم خواهیم زد
 انشالله در پناه خدا به خدمت خلق خدا مشغول باشیدومن الله توفیق

۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

شیشکی نومچه

فردی که نمی خواهد دچار مشکل جنسی بشود باید روز های دوشنبه و پنج شنبه روزه بگیرد. اگر برای او سخت است ماهی سه روز، پنج شنبه اول و آخرماه و چهارشنبه وسط ماه روزه بگیرد. از خوردن غذای معطر، … وآجیل… پرهیز كند

لباس چسبان نپوشد و هرگز، حتی در حمام عریان نشود. از دیدن عكس های جنس مخالف پرهیز كند. از گفتن و یا شنیدن جوك جنسی حذر كند. به ورزش هایی كه موجب عرق ریزی می شود بپردازد. در مجالس توسل شركت كرده و به زیارت حرم های شریف اهل بیت علیهم السلام برود.
اینارو یه آقاهه گفته ،معلم اخلاق هیئت دولت این آقاهه
خوب آقا آجیل کیلو 20 هزارتومن و چرا میری میریزی تو حندق بلا آخه
اصلا چه معنی داره غذا معطر باشه زعفرون کیلو خدا تومن
خوب کلن روزه چیزه خیلی خوبیه به رشد اقتصادی مملکت کمک می کنه
1.کمتر میخوری کمتر میری مستراح کمتر آب مصرف میکنی کمتر فاضلاب درست میکنی
2.میری صف نونوایی نون تازه میری به حل معضل بیکاری کمک میکنی
3.به جای سه وعده مسواک زدن یه بار مسواک میزنی به صندوق ذخیره ارزی کمک میکنی
4. پنیر زیاد می خوری خنگ میشی هی فضولی نمیکنی
اصلا چه معنی داره لباس چسبون باشه اونم لباس زیر خوب به مامانت بگو یه مامان دوزشو برات بدوزه دیگه هی پوله این مملکتو نریز تو حلق این چینیا
خوب  اصلن جوک میگی که چی بشه برا چی اصلن می خندی خنده خودش تحریک کننده است حالا اگه برا آقا و رفع کسالت ایشون میخوای جوک بگی بگوولی بعدش برو دهنت وآب بکش به جای حرفای مستهجنم بگو بیپ بی اراده
صدبار بهت گفتم اون بیل و بگیر برو اون باغچه روبیل بزن یه ذره عرق تنت دربیاد بیمار جنسی..
اصلا مگه آدم با اصالت ِباناموس لخت میشه تو خجالت نمی کشی مرتیکه منحرف میری حموم لخت میشی صد دفعه گفتم اون کت شلوارتو بپوش میخوای بری حموم
اصلا چه معنی داره به عکس جنس مخالف نیگا میکنی عکس خر ماده براچی زدی تو اتاقت آقا شما از کجا فهمیدین این خره ماده است به تو ربطی نداره من علم لدنی دارم بی اراده
مجالس توسل و کمیل و اینام غلط کردی بری اونجام که میری همش میری اقدام علیه امنیت ملی می کنیییییی
حرم های شریفه شدیدن پیشنهاد میشه مخصوصا با پرواز ایران ایر میری سقوط می کنی دنیا از لوث وجود جر ثومه ی فسادی مثل تو پاک میشه
خوب دیگه مُردی دنیا پاک ومطهر شد احتیاج به احتجاجات عالیه نیست
................
:))))):

شیشکی نومچه

از نظر بعضی از دوستان به ظاهر مذهبی ، به ظاهر متدین و شدیدا به ظاهر 
اصولگرا،تمام دنیای غرب به یک و جب زیر شکم خلاصه میشود 
طبق نظریه این دوستان مثلا یک مرسدس بنز مدل 2011 و یا یک هواپیمای 
بویینگ 747 باید از زهدان یک زن  بیرون آمده باشد
.........................................
=))))))))))))

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

خاطر برگ گل ایشان

برای آقا همیشه باید از گل و بلبل و بستان داد سخن داد
باید از انتظار فرج و بوی گل یاس گفت که خاطر مثل برگ گل ایشان مکدر نشود
 از درد مگویید حتی به کلامی یا آنی از فقر وفاقه که هیچ نگویید
 زبانتان در  کام باشد آنگاه که بیمار بر تخت می بینیدو دخترکی زیبا در حال گدایی
 خاطر برگ گل آقا مکدر می شود اگر بگویید نان کیلویی چند است خربزه همچنان آّب است
راستی این روزها مظنه ی نان و پنیر  خربزه چند است؟؟
 میشود با ماهی 300 هزاری نا قابل چرک کف دست  هفت سر عائله گرداندو یک دل سیر نان و خربزه خورد؟؟
 راستی این روزهاگوشت را سیر ی چند می فروشند؟ فکر می کنم
 در جایی در این شهر زنی آشغال گوشت راهم !! مثقالی می خرد.یک وقت  زبانم لال از اوضاع   دختران و پسران علا ف کوچه گرد  بیکار آمار نسازید خاطر برگ گل ایشان  گرد غم می نشیند بر گلبرگهایش آخر  بیکاری هم خودش کاریست می روی قدم میزنی انرژی هایت تخلیه میشود   تصورات پلید از مخیله ات رخت بر می بندد.
یادتان باشد قد م آهسته بردارید آقا قلبش به تلنگری میشکند در میان  این قدمها مبادا پای بر زمین بکوبید  چیزی  از حقوق برباد رفته بخواهید.
آخر یک وقت از زجر های مادران بی فرزند و فرزندان دربند مگویید یا شاید هوس کنید از گرانی بنزین یا شلوغی مترو در  این میان کلامی بگویید  این هم چندان کمتر از آن دل آقا خون نمی کند مگر  جز خلافکاران مجرم و خطرناک کسی هم در زندان است؟؟
 یک وقت شعر نسازید که قاقیه اش تجاوز باشدو ردیفش زبانم لال  بی عدالتی ،خاطر برگ گل ایشان پژمرده می شود
آخریک وقت از انحراف به چپ و پیچ خطرناک شعر نو یا صناعت دیگری  ساز نکنید در گوشه داد و بیداد که آقا این روزها سخت دل نازک شده  گویا
  تا می توانید از عکس رخ یار بگوییدودلدار سوار بر اسب  سپید در راه، یک وقت  زبانتان نچرخد به سمت شام وسوریه   آقا دلش خون میشو د اشکهایش خونابه، مگر در مخیله تان مرض لانه کرده دل آقایمان را می لرزانید
در این میانه نکند یک وقت  از اعدام یا طناب یا چوب دار گوشه ای  یا کنایه ی بزنید  خودتان که می دانیداینها برای سلامتی ایشان مضر است خاطر برگ گلشان پر پر میشو د
آخریک وقت از قیمت ارز و طلاو بازار مادیات مثنوی  هفت مثقال  رنگ نکنید در دکان بقالی، آقا ذهنشان برای مادیات جای ندارد دلشان میگیرد از این چیزها
می خواهید بروید در میانه راه یا در آستانه ی در مبادا بپرسید  آقا راستی شما خبراز
فی اسید در بازار دارید یانه
یا مثلا  نگویید شما تا حالا پشت چراغ قرمز کودکی لنگ به دست را دیده اید ؟؟
آدمیزاد است دیگر گاهی اوقات همین طور بی خود ویرَش میگیرد فضولی  کار مردم را بکند سرک بکشد در زندگی این و آن ، نکنید این کارها را با آقا نکنید دلش را خون نکنید خاطر برگ گلش را مکدر نکنید ........

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

پارس سگ

وما سگ مردمانیم بی هدف و پوچ و بیهوده
حتی واق واق را هم فراموش کرده ایم
در این دیار نکبت زده ی فراموش شده
مانند کلاغ قار قار هم ندانیم
مثل موش کور در زیر زمین به کار خویش مشغولیم
بی دغدغه و کور و بی صدا
گاهی سگ شرف دارد بر این انسان شرافت فروش منفعت پرست

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

ضامن دار

سلام
علیک
میگم ماه روزه ای چطوری
میگه خراب
میگم برا چی رفیق
میگه دلم گرفته دیگه ماه روزه مثه قدیما نیست
دیگه زولبیا طعم نداره نون پنیر سبزی دیگه حال نمیده
سحری مثه قیدیما تمام چراغای کوچه روشن نمیشه ،پشت پنجره چشاشو نمی بینم
دیگه مثه قیدیما بوی نون تازه مستت نمی کنه
میگم جون عزیزت بی خیال اشکم در اومد
میگه بفرما یه پک بزن میگم ممنون روزه ام .....:):

۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

سرخیه خون

به سرخیه خون، لاله های الست
به خونین ترین عشق رندان مست

به بغضِ گلو، مادرو اشک وآه
به خونین ترین مرگ،برزن وچارراه

به کرباس خونین،یلان درکفن
به تن های بی غسلِ پاکِ وطن

به خردادماه، رزم وعشق وخرد
به لبخند کودک که جان می خرد

به فریاد خفته ،بغض ها درگلو
به هر پینه ی دست مرد آّبرو

خدایا به فریاد مادر برس
که فرزند باشد به مادر نفس

فریدون فر گردیش از مادرست
فرانک برایش به دنیا در ست

به ایران زمین مام ِهر مرد و زن
خدایا زِ بُن ریشه از ظلم زن

به کوچه، به جاده، مسافر،به راه
خدایا ببین این همه اشک وآه

تو گر دیده بندی نبینی مرا
من اَرتو نبینم ! نپرسی چرا؟؟

تو گر نشنوی داد و فریاد من
زکه؟؟ داد خواهم زبی داد من

زگلفرش لاله، کوی ها لاله گون
شقایق دمیده زمین،رنگِ خون

منابر به دست شیاطین و دیو
نیابی به ایران نه رستم،نه گیو

چه مهمل تو گویی ببند این دهان
نباشد؟؟ تهمتن دگر درمیان؟؟

که رستم همی شعرو افسانه است
نگه کن خیابان چه جانانه است

به تعداد انجم دلاور ببین
ببالد به خود خاک این سرزمین

خدایا چوگویم ز فخروزمین
مبادا شوی غافل از خاک و دین

خدایا نماز سپیده دمان
شده آلت دست این مردمان

الهی، بگوید زغسل جنب
وجودش همه بویِ گندِ ذَنب

مذمت کند در تریبون دروغ
زسگ کمتری ریشه اش چون دروغ

الهی و ربی ندارم پناه
در این روزگارِ فریب و گناه

نه اسوار مانده نه گردی به جنگ
مُرد مَردانگی،همه رنگ وننگ

الهی بزرگی و دانا ی کل
که سازی زخاکی تو آدم وَ گُل

چه شد آدمی شد لجن ای خدا
چرا گُل درون کفن ای خدا

خدایم، اله اَم، پناهم، رَبَم
به هر نام خالق تویی،من کَمَم

به هر ناله ی مادرانه قسم
کس بی کسانی،تویی هرکسم

امید اَر نباشد دمی مرده ام
امید ست مرهم،که من مانده ام

خدایا ز نفرت مرا کن تهی
به خشمم زدشمن نشان ده رهی

کرامت نما صبرو امید و هوش
به ما در میان ددان و وحوش

به چنگال کفتار مَنهِ نره شیر
یلان را مکن دست ناکس اسیر

نشان، ماده شیران به خوان کرم
نه بوزینگانِ سرای عدم

به کلک شکسته تو ده مرهمی
نما روی خودسوی ما هم، دمی

تقدیم به تمام مادران داغ دار ، شهدا، زندانیان وشر کت کنندگان راه پیمایی
سکوت در 25 خرداد1388

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

شیشکی نامه

طبق نظر مسئولان برقراری امنیت در ایران عوامل خارجی سعی در نا امن کردن ایران دارند
مستندات:
اعزام کماندوهای آمریکایی جهت تجاوز به زنان در خمینی شهر
اعزام نیروهای دلتا به کاشمر و تجاوز به یک زن
اعزام تفنگداران دریایی و به قتل رساندن قویترین مرد جهان
مستندات دیگر متعاقباََ اعلام خواهد شد
:)))))))))):

۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

ضامن دار

می گم چه خبره دنیا؟
می گه هیچ خبر
می گم یعنی هیچ اتفاقی رخ نداده
می گه چی شد یه دفعه لفظ قلم شدی
می گم همیجوری گغتم یه فنتایی با کلاس بشم
خوب بگو چه خبرا؟
می گه بی خیاله خبر مَبر بیا یه بستنی یخی بخور جیگرت حال بیاد
میگم پس رد کن بیاد

شیشکی نامه

شنود غیر قانونی ،مقایسه عملکرد پارلمان انگلیس استعمار پیر پدر خلف شیطان بزرگ کشورکفر و اینا.. با مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی ایران
مدعی شماره یک حق طلبی در میان تمام کهکشانها و آسمانها طنزی فراتر ازقهقهه

۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

شیشکی نامه

متروی کهریزک افتتاح شد از علاقه مندان درخواست میشود با شعار رای من کجاست و یک شال سبز جهت شناسایی ویک عدد شیشه نوشابه جهت رفاه حال برادران گمنام در محل فوق حضور به هم رسانند
:))))))))))):

چه شرمنده ام

چه شرمنده ام که آرومم ، صدام تویه گلو مونده
 

چه شرمنده ام  که باتومش به کنج خونه مون رونده
 

 چه دلگیرم ،که بی عارم، گیاهی تویه گلخونه
 

چه سبزِ زردِ بدرنگی چه بوی ساکن گندی

 همینجا کُنج این خونه
 

چه روزا سردِ بی روحن، چه ارواح مرده ی نشئه
 

چراغ  خونه بی نفته نه نورمی ده نه غول توشه
 

  ببین دیو سپید امروز شده چیره، تهمتن کو
 

میشه بیدار بشیم روزی، فراموشش کنیم خوابو

میشه تک تک بشیم کاوه، نگردیم ما پِی  آرش
 

 کمونی باشه دستامون، نباشه هیچچ چی چارَهَ ش
  

دلامون ترسو نشناسه ،چشامون کوه و بشکافه
 

بریم تا آسمون بالا،همونجایی که اون رفته، همونجا یی که آزاده
 

 ندارهِ جون ولی روحش تمامِ دل، به ما داده

 ببینیم چهره ی یاران  پرهِ لبخند پیروزی
 

 بخندن از ته دل تا بباره ابر خوش روزی
 
 چه شرمنده ام که این خوابه،  گیاهم خواب و پژمرده
 

چه شرمنده ام از این تکرار از این تکرار بیهوده
 

 چی شد تا سبز من شد زرد، شدم زردِ زردِ زرد

کویرم من پِی  بارون برای لُختی این تن
 

مُقَنی  می کنه هی چاه به امید حیات من

کلنگش باصدای طبل، سرآبِ آب، سرآبِ آب
 

منم گیج ومنگ و لمس ، میون این کویر خواب

 ولی شاید بیاد بارون دوباره سبزشِه این تن
 

بکاره باغبون بازَم گل یاس و گل سوسن

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

.......

‎: برنامه هفتگی شیشلول بندان شیشکی به زبان اونور آب و اونطرف جوق
موسوی از خود ایناس
کروبی به درد نمی خوره رییس مجلس بوده
عشق است واحدی پا لونم بار خاتمی نکرد
این نظام باس همچین سرنگون بشه اسم ایران بشه" لوس آنجلندنجلس آمریکونو فرنچستان لاس وگاس "
حرف حرف ماست اونایی که تو ایرانن هیچی حالیشون نیست
و ما همچنان بر مدار خود نه در آنطرف بام نه در این گوشه ی بام
شیشکی برا هرکی چرت میگه
شیشکی نامه:DDDDDDDDD

اتل متل

اتل متل توتوله
چاه نفتت چطوره
نفتشو بردن هندوستون
انبه تو گونی بستون
اسم شو بذار روپیه
دلار ملار شوخیه
باج سیبیل هندیه
الاغ بودن رندیه؟؟
هاچین و واچین
یه پااااتووو ورچین

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

خروش مجدد

باز این هوا، هوای خروش مجدد است

اما دلم در این میانه مردد است

گویی تمام جهان چشم دوخته اند

برما...!!!

تا که ببینند بار دیگر سیل را

سیلی که از کرانه ی کوه بلند تا دشت سرخ

در رفت و آمد است

در کوچه ها کولیان ساز می زنند

این دوره گردها گویی مرز جهان را ندیده اند

مغزم میان خاطره ها تاب می خورد

هرگوشه اش برای دلم ساز میزند

با هر نگاه بدنم آه می کشد

با من از گوشه ی از کوچه های شهر یاد می کند

در این میان تن من "داد" می کشد

ای بی خیال سکونِ تو در میانه

رذالت است

در گوشه ی اتاق کفش کتانی با خون لکه های کهنه اش

مرا زیر بار نگاهش خرد می کند

در مخیله ام باز خاطره ها زنگ می خورند

لاله های سر خ، آسفالت داغ

کوچه ی بن بست و خانه ی پیرزن مهربان

یک سرفه ی خشک از سوز ش گلو می گوید

چشمهایم...

این هوا، هوای خروش مجدد است

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

اعضای محترم شورای هماهنگی راه سبز امید



جنبش سبز اگر چه در لحظاتی سخت و دشوار به سر می برد اما به واقع تجربیات ارزشمندی که از خلال رویدادهای ایام پس از کودتای انتخاباتی 88  بدست آمد و روابط و ساز و کارهای رسمی و غیر رسمی نهادینه شده در لایه های مختلف اجتماعی و سیاسی، جنبش را مجهز به توانمندی هایی نموده که گذر از این ایام عسرت به روشنای آزادی از همیشه هموارتر به نظر می رسد. جنبشی که در ابتدای شکل گیری با شعارهایی مبهم، پراکندگی مطالبات، چشم اندازهایی ناروشن، ساختارهایی شکل نگرفته و بعضاً درون فرساینده مواجه بود، امروز به مدد خون هایی که داده شد، عمرهایی که در زندانها سپری شد، بحث و نقدهایی که در مجامع سبز شکل گرفت و روشنگریهایی که صورت پذیرفت، از آن دوران به سلامت گذار نمود. امروز می توان مدعی شد که جنبش به شناختی هر چند کلی از حیث اهداف، چشم اندازها، موانع و آسیب ها دست یافته است. در این روند نقش راهبری خردمندانه و پایمردانه آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی اهمیتی به سزا داشته است. این دو همراه بزرگوار علیرغم محدودیت ها و با علم به هزینه ها، در سخت ترین لحظات از میان دشوارهای موجود راهی می گشودند و امید را به جنبش و بدنه ی جوان آن تزریق می کردند. اگر چه موسوی و کروبی خود هیچگاه مدعی رهبری جنبش نبودند، اما همین تاکید آنها بر وجود «راه» در «به ظاهر بن بست های موجود» و همچنین ثبات قدم و نفس همراهی بی تکلف شان با مردم سبب گردید که رهروان جنبش سبز  آنها را به رهبری برگزینند. از جمله نقش های محوری که این رهبران برگزیده ایفا کردند تلاش بی وقفه شان در گسترش مرزهای جنبش با رویکردی تکثرگرایانه و پرهیز از مرزبندی های تصنعی بود. تلاشی که می تواند و باید چراغ راه آینده جنبش باشد.

حرکت جنبش سبز به سمت ساختار یافتگی از یک سو و قدرت راهبری و انسجام بخشی موسوی و کروبی از سوی دیگر، سبب گردید که حاکمیت کودتایی نگران از قدرت رو به گسترش جنبش سبز، به حبس و حصر ایشان و همسرانشان اقدام کند. پس از این بود که شکل گیری شورایی به نام شورای هماهنگی راه سبز بیم و امیدهایی را در بدنه ی جنبش ایجاد نمود. در این میان گروهی که پیش از دستگیری موسوی و کروبی به صورت سازمان یافته به تخریب و تضعیف آنها می پرداختند و به اسم آزدیخواهی کمر همت به خدمت کودتاگران بسته بودند، همانطور که پیش بینی می شد،  امروز که این رهبران در حبس رژیم به سر می بردند، با تغییر سوژه به تخریب نهادهای برآمده از راه سبز امیدی که موسوی و کروبی گشودند می پردازند. علیرغم وجود چنین جریانی، نمی توان منشأ همه ی نقدهای وارد بر عملکرد جنبش را از این دسته دانست. جنبش و نهادهایی که در راهبری جنبش نقش دارند ناگزیرند که گوشی شنوا برای نقدهای داخلی داشته باشند، آنچنان که موسوی و کروبی نیز چنین کردند و همواره پذیرا و پاسخگوی نقدهای وارده بودند. چنین نقدهایی، راه را بر کج روی ها، کند رویها و تندروی ها خواهد بست.
امروز که قریب به دو ماه از شکل گیری شورای هماهنگی می گذرد، امضا کنندگان این نامه نه در قالب یک تشکل سیاسی یکپارچه و در راستای اهداف سیاسی و منافع گروهی بلکه از موضع منتقدین دلسوز جنبش و از روی احساس وظیفه و مسئولیت به نقد عملکرد و کارنامه ی «شورای هماهنگی راه سبز امید» می پردازند. اگر واقع بینانه به عملکرد این شورا نگاه شود، انفعال و بی تحرکی مجموعه مذکور چنان بوده که کارنامه کارکردش اصولا خالی تر از آن است که قابل نقد باشد. نقدهایی که درباره ماهیت، ساختار و شفافیت مکانیزم ها در این شورا مطرح شده و می شود، اگر چه در جای خود قابل طرح و بررسی است، اما با درک حساسیت ها و شرایط موجود، می توان از این نقدها موقتا عبور کرد و تنها از منظر عملکرد شورا در مدیریت اعتراضات و حوادث پیش روی جنبش سبز به بررسی و نقد شورا و تحرک اعضایش پرداخت. اما متاسفانه در این سوی داستان نیز چیز چندان قابل عرضی وجود ندارد و بیم آن می رود که چنانچه این سکوت و انفعال ادامه پیدا کند، نه تنها نقش این شورا در سایه تردید قرار گیرد، بلکه خلا رهبری جنبش  باعث از هم پاشیدگی و فروپاشی جنبش شود.

میراثی که اکنون در برابر دیدگان ما قرار گرفته ماحصل سالها مبارزه در راه آزادی است که اینک در جنبش سبز تبلور یافته است. راهبری چنین مجموعه ای آن هم در شرایطی چنین خطیر مسئولیت سنگینی است که موسوی و کروبی به خوبی از عهده ی آن برآمدند. این همراهان سبز به خوبی با ریشه ها و علل شکل گیری جنبش سبز آشنا بودند و دقیقا از همین منظر بود که توانستند با درایت کافی راه دراز گذشته را به وضعیت کنونی جنبش سبز پیوند زنند و فارغ از تنگ نظری ها و مرزبندیها، مصلحت مردم ایران و جنبش سبز را در نظر بگیرند و سرلوحه تصمیم گیریهایشان قرار دهند. به عبارت دیگر آنچه باعث جلب اعتماد بدنه جنبش سبز به این همراهان بزرگ شد صداقت و پایمردی آنان بود. مردم به عینه می دیدند که این همراهان سبز بر خلاف  بسیاری از گذشتگان، به جای  آنکه به مصالح حکومتی خودکامه بیندیشند، به مصالح ملی مردمی می اندیشند که سالهاست برای رسیدن به آزادی در تکاپو هستند. شورای هماهنگی نیز تنها زمانی خواهد توانست نقشی در مدیریت راهبردی اعتراضات جنبش داشته باشد که پرامید و ثابت قدم در همان مسیر گام بردارد. آنچه برای این شورا و جایگاهش وجاهت می آورد نه انتساب به آقابان موسوی و کروبی، که نحوه عملکرد این شوراست. موسوی و کروبی خود نیز جایگاه کنونی شان را به تدریج و در خلال ایام و پس از اثبات همراهی شان به دست آوردند. شورای هماهنگی نیز از این قاعده مستثنی نیست و می بایست با شفافیت بیشتر و عملکرد موثرتر و فعالانه تر اعتماد چشم های نگران بدنه جنبش را بدست آورد.

انتظار بر این نیست که این شورا در دام تندرویها بیفتد اما راه گریز از تندرویها، انفعال نیست. واقعیتی که امروز شاهد آن هستیم این است که به واسطه سکوت و انفعال شورا، فاصله آن با بدنه جنبش سبز، که روزی مطالبت و اعتراضات خود را از زبان موسوی و کروبی می شنید، هر روز بیش از دیروز می شود. چنین سکوتی از یک طرف باعث یاس و سرخوردگی بدنه جنبش می شود و از طرف دیگر، راه را برای ایجاد چندپارگی در جنبش و فرصت طلبی گروههایی که در زمان حضور موسوی و کروبی در سایه قرار گرفته بودند باز می گشاید. حبس و حصر راهبران برای جنبشی که چندان هم متکی به رهبران خود نبوده است می تواند یک فرصت تلقی شود. تبدیل این تهدید به فرصت و ادامه ی راه  نیاز به مدیریت و تحرک  و هماهنگی بیشتری دارد و فلسفه ی تشکیل شورای هماهمنگی نیز همین بوده است. نجواهای گاه به گاه ، پراکنده و مبهم شورای هماهنگی متناسب با نقش و جایگاه متصور شده به این شورا نیست. ادامه ی این سکوت و تردید در حرکت و سردرگمی در یافتن نقشه ی راه، گرد ناامیدی و یخ زدگی را بر فضای جنبش پاشیده، صف آزادیخواهان سبز را پراکنده و به جای هماهنگی، ناهماهنگی به ارمغان خواهد آورد.

لذا ما امضا کنندگان این نامه خواستار آن هستیم که شورای هماهنگی ضمن خروج از انفعال موجود، نقشی فعال تر در عرصه تحولات پیش رو بر عهده بگیرد و در عین حال رویکرد تکثرگرایانه ی موسوی و کروبی را همچنان در کالبد راهبری جنبش حفظ نماید تا در سایه ی چنین مدیریتی انسجام جنبش کماکان حفظ گشته و پیوندهای درونی آن گسسته نگردد. راه سبز امید و آزادی به خوبی توسط موسوی و کروبی و سایر همراهان سبز ترسیم شده است. پایمردی در اهداف و همراهی با مردم شیوه کارآمدی است که موسوی و کروبی بدان پایبند بودند. رجای واثق داریم که ادامه چنین روندی، ما  را به منزلگاه آزادی رهنمون خواهد ساخت.

جمعی از وبلاگ نویسان سبز
·         در صورت تمایل به  امضا نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود، آدرس لینک مربوطه را به آدرس ahmadsaidi8808@gmail.com   ایمیل نمایید.

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

خواب

 دلم   گرفته از خودم

 از این خواب رفتگی  بی سرود و بی صدا
 
از این  خواب دیدن سراب  در میانه ی کویر خواب
 
 از  این خماری بی شراب  به  سایه خیالیه تا کهای بی ثمر
 
 به خواب گران پر توان چنان  پیچ خورده ام
 
 که نای نمانده در بدن
 
 به گفتن  خرو پف به خواب در دهان
 
  چنان به سکر این مخدرات عالیه  به حال رخوت تمام شدم دچار
 
 که در نماز  سوی قبله  ام گوییا که گم شده
 
  به خواب چشم باز  می کنم سوی دیگران نگه کنم
 
که از پشم حالشان سوی کَلِه ام یکی کُلَه کنم
 
 که در نگاه چشمهای  نیمه باز خواب بازشان
 
  چنان خواب میروم که گوییا سالها
 
چو سنگ در کنار راه خواب بوده ام
 
 سرم به پتک درد  پیچ پیچ ،گیج می خورد تمام
 
 دلم گرفته از خودم
 
 از این صدای  گم شده میان حُقه ی گلو
 
   که  سگ خور   خواب بی  مرام  من شده
 
 کجاست  شور و حال من
 
 کجاست   های و هوی من
 
 چه شد تمام  نعره های پر طنین من
 
 تمام شد ؟؟؟!!!!!!
 
 تمام آن همه سرود های رهایی و  ترانه های من ؟!!!!!!!
  

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

میانه ی شهرم

مرا درمیانه ی شهرم به خاک بسپارید

آنجا که مبارزان بر آن پای کوبانند

آنجا که فریاد زنند آزادی را

آنجا که بوی خون هار کند کر کسان را

آنجا که بوی خون طعم شراب می دهد برای عاشقان

مرا میان کوچه پس کوچه های شهرم دفن کنید

برایم گل نیاورید فریا د بیاورید

فریاد رهایی

برایم ختم قرآن اگر می گیرید

قاری اش در شهر فریاد زند آزادی

شب سوم برایم نکنید شیون و مویه و یا غمخواری

صحبت از چاره کنید چاره ی هر زنجیر چاره ی چاه و یلان در بند

شب هفتم برایم خیرات ندهید خرمای بم و حلوای شیرین

تخس کنید در میان مردم واژه های تازه

یک ترانه از نو

با کلامی از او

او که در میدان است

او که در رزمگه چنان شیر دمان می غرد

بر مزارم بوته گلسرخ یا لاله ننشانید

سرو آزاد و یله غرس کنید استوار چون فرهاد

شب چلم آتشی برپایید به بلندای البرز

دو ر آن چرخ زنان رقص کنید

به جهان ساز کنید عشق و سرمستی را

باده ی تاک اگر می نوشید

جای من یک دوسه جام زنید باده ی آزادی

شب چِلم بنوازید تارو تنبور و فریاد زنید

زنده باد آزادی

زنده باد این وطنم

زنده باد ایرانم

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

درآن زمان كه ماخس وخاشاك مي شويم مانند سيل ، بلاي هولناك مي شويم

درآن زمان كه ماخس وخاشاك مي شويم


مانند سيل ، بلاي هولناك مي شويم


موج بلاييم و ايران وطن ماست


تعبير خواب هرشب ضحاك مي شويم


باهموطن چوحلقه ي زنجيرميشويم


ما سايه هاي وحشت "سفاك" مي شويم


ما عاشقان مام وطن دركنارهم


مست شرابي،بِه زِمي تاك مي شويم


باگل ترانه ي نو،ازشكوه آزادي


چون لاله هاي دشت طربناك ميشويم


هلاكتم آزادي،كه شوكران ْ شهديْ


به جرم پياله اي از تو هلاك مي شويم


خون تن ما آب كُرِ جا ن و تن ما


با غسل خون،خوش زجهان پاك مي شويم


ضيافت سرب ، دعوت مان گرفته اند


درپيچ ِكوي وگذر چاك چاك مي شويم


خوش بو گلي ست مردن از براي وطن


آه،درسينه ي مادرمان خاك مي شويم


خا ك تو را ندهم در اِزاي بهشت


ويرانه ات بود بِه از سراي بهشت

۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

درد و دلی با رییس جمهورم

زیباترین پدیده جمع شدن مردمی از
سلیقه های گوناگون گردا گرد هم بود آنها برای انکه بر این کار موفق شوند
تفاوتها و تنوع هایشان را کنار نمی گذاشتند بلکه به رسمیت می شناختند کسی
لازم نمی دید که برای شرکت در این یکرنگی هویت خویش را از دست بدهد و دیگر ی
شود در آن یگانه شدنها حظی وجود داشت که فطرتهایمان می پسندید
... میر حسین موسوی

سلام اقای میر حسین موسوی عزیز خردادماه سال88 بود وموسم تبلیغات انتخاباتی اما من رغبتی به شرکت در انتخابات نداشتم
آخرین باری که پای صندوق رای رفته بودم 18 ساله بودم ،شیفتگی متانت و وقار سیدی خندان و دوست داشتنی مرا به پای صندوق
رای کشاند. و حال پس از سالها خاطرات آنروزها برایم زنده می شد اما من دلگیراز سید دوست داشتنی بی تفاوت از کنار
همه ی این اتفاقات می گذشتم با آنکه درمیان پوسترها سیمایی به تصویرآمده بودکه همیشه برای صاحب آن احترامی ویژه قائل بودم
اما آهسته آهسته دلم به گرمی سیما ی او گرم شد و این عطرهوای تازه که درجای جای ایران  روح را تازه میکرد وگویی خرداد
بود که آغاز بهار بود.پس بنا را گذاردم بر رای دادن و جذب رای به نفع شما هرچه توانستم کردم برای جلب رای برای شما
چه جدلها که نکردم برای دفاع از شما و مرام شما چه شناسنامه های بی مهر و نشان که به لطایف الحیل به رای شما
نشان دار نشد. آنچنان مصمم و پر اراده بودی که حتی خواب شکست با تو را هم نباید که می دیدم اما نگران بودم
صبح جمعه بیست و دو خرداد اولین نفرِ پای صندوق رای  بودم و تا  شب از همه جا و همه کس خبر می گرفتم
من نیز مانند تو ایمان داشتم که تو رییس جمهور آینده ی ایرانی اما چه کنم که حریف حیله گری سیاس بود
 ما نوشتیم میر حسین موسوی خامنه و او خواند آن یکی .آن شب تا صبح بیدار باش بودم وصبح مانند
سربازی در میدان که با دل و جان با تو عهد بسته بودم نه با دست وزبان وتونیزپا یبندعهد خود به من
هر جا که  می رفتم تورا می دیدم از میدان توپخانه تا میدان آزادی...،
چنان پشتم به پشت هموطنانم گرم بود که اگر
خواسته ام انقلاب بود،نه اصلاح و پس گرفتن را ی دزدیده شده کوه هم جلو دارم نبود روز ها پی هم آمدند
23 خرداد25خرداد 26 خرداد روزخون 30 خرداد 18 تیر هم بود  وَوَوَ......
تا رسیدیم به عاشورای خونین ، روزی که اهریمن  داغی سنگین بر دل شما و تمام همراهان نشاند، روزی که ما دیگر مسیح وار
به میدان نیامدیم روزی که مشت را مشت پاسخ دادیم و گلوله را سنگ وشهر را چنان زیر قدمهایمان گرفتیم که اهریمن  ترس را
تا مغز استخوان احساس کرد و انگار شما از مشتهای ما در شوکی بزرگ فرو رفتید گویی ما را اینگونه نمی خواستید
مردمانی که خشممان در دستانمان باشد و پتکی  سر شکن، بلکه مارا با خشمی در قلم وکلام می خواستید مردمانی صبور که
خشم شان را چشم هایشان فریاد می زند و نگاهشان خرد می کند حریف را نه مشت هایشان، می دانم که خدا با صابرین است
اما صبر بندگان خدا هم حدی دارد به هر روی اهریمن عاشورا را به ما باخت و مزوَرانه بر ساختن عاشورایی دیگر
مکر آفرید و خیمه شب  بازی 9 دی را ساز کرد
و ناگهان  22بهمن  نمی دانم چه شد که گویی ما نبودیم درآنروز
حتی در قِلت ماهم می توانستی ترس را درلانه ی چشم اهریمن نظاره کنی
روزها گذشت و بار دیگر خرداد آمد سال دیگری بود و بیست و دوم خردادماه دیگری و این بار در قامت یک رهبر ایستادید
و گفتید که اهریمن داس مرگ به دست آماده است تا خرمنی از  شقایقها بسازد و از کشته ها پشته
و ما با آنکه آتش در جانمان شعله می کشید
سرمست از اینکه شما در قامت یک رهبر مارا پدرانه پند می دهید گوش به فرمان شما تنها خیابانهای تهران را تفرج کردیم
و باز ترسی عظیم را در چشمان دوزخی اهریمن به نظاره نشستیم  . ومن همان شب 22 خرداد از شما پرسیدم حال که راه پیمایی
خیابانی را به صلاح نمی دانید بگویید پس ما چه کنیم و شما در بیانیه های  آینده مارا به صبر و انتشار آگاهی فرا خواندید
اما نمی دانم چه شد که از همان روز که بار دیگر شما را در قامت یک رهبر دیدم چرا زمزمه های انحصار طلبی را شنیدم
نشانه هایی از مصادره جنبشی  که شما آنرا متعلق به تمام  آحاد ملت ایران می دانیدرا در بین برخی ازطیف های  جنبش سبز دیدم
و از 22خرداد 89 فاز خیابانی جنبش فرو نشست و جنبش وارد فاز زیر زمینی واطلاع رسانی به زعم دوستان
و به زعم من خانه نشینی شد و شماهمچنان عاقلانه برآگاهی و ایجاد شبکه های اجتماعی تاکید داشتید ودر این راه همراهان
عزیز دیگری نیز داشتید همسر بزرگوارو فهیم تان و مردی ازتبارشجاعان شیخ مهدی کروبی عزیز اما شما
در سال 89 بیشتر مارا به سالهای  دهه ی 60 و دوران طلایی آنروزها ارجاع می دهید و من چقدر دلم می خواست شما  نیز
مانند سید مصطفی تاج زاده قدری هم به دیده ی نقد به آنروزها می نگریستید آقای میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی عزیز
من بالشخصه درمورد شب23 ماه رمضان عرق شرم درمقابل شما بر پیشانی دارم که خانه تان آنگونه مورد هجمه قرار گرفت
وما یادر کنج مسجد و زیار تگاهی  کتاب قرانی  به سر گرفته بودیم و یا در خانه هایمان آسوده در خواب،وای بر ما وای برما
اما اگر شمارا برمن حقی ست من را نیزبر شما حقی ست، شما حق دارید ازما گله مند باشید بابت تمام نیامدن هایمان،بابت تمام
نبودن هایمان و ما نیز حق داریم گله مند سکوتها و گاه انفعالات شما باشیم 
این جنبش رهبری می خواهدو شما چه بخواهید وچه نخواهید رهبران این جنبشید ونه تنها عضو وهمراه کوچکی از این جنبش
من و برخی از دوستانم به عکس العمل شما در مورد تحریمهای اعمال شده درمورد ایران گله مندیم و بیم آن داریم
که فشار این تحریمها و فشار ناشی از آزادسازی قیمتها وبرداشتن یارانه ها ایران را به سوی انقلابی سرخ و آتشین
و نه اصلاحی سبزو عقلانی پیش برد
من و برخی از دوستانم به سکوت و انفعال شما در مورد اعدامهای منزجر کننده و ترس آفرین به گمان جناح  حاکم که یاد آور
حکومتهای فاشیستی ست  گله  مندیم
آقایان ما همچنان بر عهد خویش پای بندیم و همچنان جان در کف نهاده ایم و آماده ایم تا جان دهیم برای اصلاحی سبزو عقلانی
در  سرزمین پارسایان.
ما از اینکه نمی توانیم به نقد عملکردخود بپردازیم بدون محکوم شدن به تفرقه افکنی ونفاق، سخت گله مندیم
من شما را به سان پدری مهربان برای خودم و  همراهانم می دانم  من میرحسین موسوی  را دوست دارم و  او را
در قامت ماندلایی برای ایران می بینم همراه ما باشید که همراه شماییم و انحصار طلبی را در تمام ابعاد آن نفی کنید
حتی اگر این انحصار طلبی در بین نزدیکترین طیف نزدیک به شما باشد
جنبش سبزازآن تمام ایرانیانی ست که قلبشان برای حق و عدالت برا ی ایران می تپد
ومن الله توفیق
فرزند کوچک شما با قلمی  شکسته در مشت


۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

میان فاصله های تنم با تن تو

میان فاصله های تنم با تن تو
پلی ست به باریکی رگان گردن تو

میان های و هوی دلم د ر سر تو
مثال موج منم که ساحلم بَرِ تو

میان ،تو و من اسیر فاصله ها
... منو تو چفت شویم میان دل دله ها

به غول چراغ جادو من چراغ بفروشم
به هر سپیده که در چراغ تو مدهوشم

دلم شده ابری و تمام طوفانم
تو کوه دلم باش و تمام آرامم

تمام فاصله هارا به باد خواهی داد
چرا که توهستی چو قاصدک در باد

میان همه قاصدکان ناب زمین
فرشته ای که آمده از بهشت برین

تمام موجهای دلم به ساحل تو
مدام دل و ماه و خانه ی دل تو

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

آقای همایون حرافی بس است

آقا ی  شهرام همایون مبارز غیور ای بزرگ رسانه دار ای بزرگ  تی وی چرخان ای بزرگ آزادیخواه ای بزرگ مبارز ای چه گوارا در آینه ی آرش کمان گیر ای  بابک خرمدین در  پای تو  لرزان به طنزی خندان و به سلاحی  چوبین چون  دندانهای سرمایی در سرمای پاییز به لرزه در افتاد ی و  از میدان مبارزات ما هستیم و اینا به در خانه ی مامانم اینا اوف شدم چرا، در غلتیدید شمایی که سالهاست بدون وقفه پوزه ی مزدوران حکومت را به سان موشانی حقیر بر آستان خاک نهادید و  آنان را چونان مگسان فراری از مگس کش تارو  مار نمودید و اینان را درورطه ی  نابودی نشاندید چه شد  که اینگونه دچار افسردگی مضاعف و همتی مترادف گشته  و کرسی تی وی وانهاده خویش   به مرخصی استعلاجی گسیل داشته و شیفتگان سینه چاکِ سر در آستان خویش نهاده تان را به رنج حسرت و حرمان دچار کرده و در مقابل جاسوسِ نا قابلِ کوچکِ خردِ ناچیزی سپر افکنده  لبهای خویش ورچید اید و فریاد آی مامانم اینا سر داده  گریه کنان سر  به بیابان نهاده در پی شکار آهو کدوم کوه همون کوهی که آهو یار داره  آی بنه ،آهو کباب در  سینی سفارش داده پیاز  جهت  پیاز داغ  خرد نموده اشک فراوان فشانده چشمان خویش محول نموده خود را رنجه می نمایید مباد که شما را به چنین حال ببینیم  ای درد و بلای تان بخورد بر سر هر چه  آدم زبان نفهم تی وی چرخان است ای جانتان  در سایه آرامش   مستدام  الهی اوف بشه مهران مدیری که تورو جیز کرده  فخری جون خواهر اون  فلفل و بیار بریزم تو دهن این مهران دیگه از این حرفای بد بد نزنه
 ای پسر بد ای بی تربیت،
مهران مدیری طناز ی نمود و شما از میدان به در رفتید  آقای همایون اگر جای جوانان این مملکت در خیابانها بودید گلوله می خوردید و در زندانها  فحش ناموس  برایتان لالایی بود چه می کردید  آقای همایون شماهم مانند همتایانتان سی سال است فقط حرف مفت می زنید  و بس


 ب

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

محاربم


من محاربم من اعتراف ميكنم كه كافر حربيم وبه محاربه به آنچه
كه اين روزها خدا و حسين مي خوانند علم افراشته ام آري من محاربم من به تمام مقدسات محاربم
من به تمام تابو هاي دروغين محاربم "من محاربم"
من به دين كساني كه حرمت ماه حرام را نگاه نمي دارند محاربم
...من به دين كساني كه كف بركف زدن را حرام وگلوله بر سينه نشاندن را حلال مي دانند محاربم
من بر كساني كه رقص بر زمين خدا را منافي عفت و رقص چرخ گردونه هاي
نظامي را بر بدن مردمان صواب مي دانند محاربم
من به دين كساني كه از انساني ناچيز فرعوني پر تفرعن و مستكبر مي سازند كافرم
من به دين كساني كه حسين امام آزادگان رابه منبرو گريه و قيمه مي شناسند كافرم
من پيرو آن دينم كه بر جاهليت تاخت اشرافيت را نفي كرد سپيد و سياه را برابر دانست
و پيامبرش خلقٍ عظيم بود به عيادت كسي ميرفت كه شكمبه بر سرش كشيد امام من آن
اماميست در دادگاه قاضي حكومتي كه او زمامدارش است حكم به برتري يك يهودي مي دهد
امام من آن اماميست كه غذايش را با سگي ولگرد تقسيم مي كند
مولاي من آن آقاييست كه حريم امن الهي را ترك مي گويد كه مبادا درآن خوني ريخته شود
آري من محاربم اگر حكمم شلاق است محاربم اگر حكمم زندان است محاربم
اگر حكمم اعدام است من محاربم
و من اينهمه را از امامانم آموخته ام كه از
علي ابن ابي طالب (ع)
آغاز مي شوند
و به امام منتظَرمحمدبن حسن (ع)

ختم مي شوند به اميد ديدار رويش