۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

خاطر برگ گل ایشان

برای آقا همیشه باید از گل و بلبل و بستان داد سخن داد
باید از انتظار فرج و بوی گل یاس گفت که خاطر مثل برگ گل ایشان مکدر نشود
 از درد مگویید حتی به کلامی یا آنی از فقر وفاقه که هیچ نگویید
 زبانتان در  کام باشد آنگاه که بیمار بر تخت می بینیدو دخترکی زیبا در حال گدایی
 خاطر برگ گل آقا مکدر می شود اگر بگویید نان کیلویی چند است خربزه همچنان آّب است
راستی این روزها مظنه ی نان و پنیر  خربزه چند است؟؟
 میشود با ماهی 300 هزاری نا قابل چرک کف دست  هفت سر عائله گرداندو یک دل سیر نان و خربزه خورد؟؟
 راستی این روزهاگوشت را سیر ی چند می فروشند؟ فکر می کنم
 در جایی در این شهر زنی آشغال گوشت راهم !! مثقالی می خرد.یک وقت  زبانم لال از اوضاع   دختران و پسران علا ف کوچه گرد  بیکار آمار نسازید خاطر برگ گل ایشان  گرد غم می نشیند بر گلبرگهایش آخر  بیکاری هم خودش کاریست می روی قدم میزنی انرژی هایت تخلیه میشود   تصورات پلید از مخیله ات رخت بر می بندد.
یادتان باشد قد م آهسته بردارید آقا قلبش به تلنگری میشکند در میان  این قدمها مبادا پای بر زمین بکوبید  چیزی  از حقوق برباد رفته بخواهید.
آخر یک وقت از زجر های مادران بی فرزند و فرزندان دربند مگویید یا شاید هوس کنید از گرانی بنزین یا شلوغی مترو در  این میان کلامی بگویید  این هم چندان کمتر از آن دل آقا خون نمی کند مگر  جز خلافکاران مجرم و خطرناک کسی هم در زندان است؟؟
 یک وقت شعر نسازید که قاقیه اش تجاوز باشدو ردیفش زبانم لال  بی عدالتی ،خاطر برگ گل ایشان پژمرده می شود
آخریک وقت از انحراف به چپ و پیچ خطرناک شعر نو یا صناعت دیگری  ساز نکنید در گوشه داد و بیداد که آقا این روزها سخت دل نازک شده  گویا
  تا می توانید از عکس رخ یار بگوییدودلدار سوار بر اسب  سپید در راه، یک وقت  زبانتان نچرخد به سمت شام وسوریه   آقا دلش خون میشو د اشکهایش خونابه، مگر در مخیله تان مرض لانه کرده دل آقایمان را می لرزانید
در این میانه نکند یک وقت  از اعدام یا طناب یا چوب دار گوشه ای  یا کنایه ی بزنید  خودتان که می دانیداینها برای سلامتی ایشان مضر است خاطر برگ گلشان پر پر میشو د
آخریک وقت از قیمت ارز و طلاو بازار مادیات مثنوی  هفت مثقال  رنگ نکنید در دکان بقالی، آقا ذهنشان برای مادیات جای ندارد دلشان میگیرد از این چیزها
می خواهید بروید در میانه راه یا در آستانه ی در مبادا بپرسید  آقا راستی شما خبراز
فی اسید در بازار دارید یانه
یا مثلا  نگویید شما تا حالا پشت چراغ قرمز کودکی لنگ به دست را دیده اید ؟؟
آدمیزاد است دیگر گاهی اوقات همین طور بی خود ویرَش میگیرد فضولی  کار مردم را بکند سرک بکشد در زندگی این و آن ، نکنید این کارها را با آقا نکنید دلش را خون نکنید خاطر برگ گلش را مکدر نکنید ........

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

پارس سگ

وما سگ مردمانیم بی هدف و پوچ و بیهوده
حتی واق واق را هم فراموش کرده ایم
در این دیار نکبت زده ی فراموش شده
مانند کلاغ قار قار هم ندانیم
مثل موش کور در زیر زمین به کار خویش مشغولیم
بی دغدغه و کور و بی صدا
گاهی سگ شرف دارد بر این انسان شرافت فروش منفعت پرست

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

ضامن دار

سلام
علیک
میگم ماه روزه ای چطوری
میگه خراب
میگم برا چی رفیق
میگه دلم گرفته دیگه ماه روزه مثه قدیما نیست
دیگه زولبیا طعم نداره نون پنیر سبزی دیگه حال نمیده
سحری مثه قیدیما تمام چراغای کوچه روشن نمیشه ،پشت پنجره چشاشو نمی بینم
دیگه مثه قیدیما بوی نون تازه مستت نمی کنه
میگم جون عزیزت بی خیال اشکم در اومد
میگه بفرما یه پک بزن میگم ممنون روزه ام .....:):