۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

چه شرمنده ام

چه شرمنده ام که آرومم ، صدام تویه گلو مونده
 

چه شرمنده ام  که باتومش به کنج خونه مون رونده
 

 چه دلگیرم ،که بی عارم، گیاهی تویه گلخونه
 

چه سبزِ زردِ بدرنگی چه بوی ساکن گندی

 همینجا کُنج این خونه
 

چه روزا سردِ بی روحن، چه ارواح مرده ی نشئه
 

چراغ  خونه بی نفته نه نورمی ده نه غول توشه
 

  ببین دیو سپید امروز شده چیره، تهمتن کو
 

میشه بیدار بشیم روزی، فراموشش کنیم خوابو

میشه تک تک بشیم کاوه، نگردیم ما پِی  آرش
 

 کمونی باشه دستامون، نباشه هیچچ چی چارَهَ ش
  

دلامون ترسو نشناسه ،چشامون کوه و بشکافه
 

بریم تا آسمون بالا،همونجایی که اون رفته، همونجا یی که آزاده
 

 ندارهِ جون ولی روحش تمامِ دل، به ما داده

 ببینیم چهره ی یاران  پرهِ لبخند پیروزی
 

 بخندن از ته دل تا بباره ابر خوش روزی
 
 چه شرمنده ام که این خوابه،  گیاهم خواب و پژمرده
 

چه شرمنده ام از این تکرار از این تکرار بیهوده
 

 چی شد تا سبز من شد زرد، شدم زردِ زردِ زرد

کویرم من پِی  بارون برای لُختی این تن
 

مُقَنی  می کنه هی چاه به امید حیات من

کلنگش باصدای طبل، سرآبِ آب، سرآبِ آب
 

منم گیج ومنگ و لمس ، میون این کویر خواب

 ولی شاید بیاد بارون دوباره سبزشِه این تن
 

بکاره باغبون بازَم گل یاس و گل سوسن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر