۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

"سلام"

هرروزصبح ديدن تو

"سلام"

سيب سرخ گونه هايت

درپس چادر مشكي مستور

درنجواي اين كلام چه چيدنيست

/تلاقي مرواريدسياه چشمان

"تو"

تيله هاي مات چشمان

" من"

هرگاه انديشيدم بگويم

"دوستت دارم"


/شرم نگاه

چشمان سياهت

چو قفل پولادي لبانم را دوخت

/آنروز/

مادرگفت به خواستگاريت...!!

آمده اند

/پرسش پر تحكم پدر/

جاري شدن

"آري"

بر لبان" تو"


/هيچگاه طنين "آري"

برايم اين چونين سهمگين نبود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر