هرروزصبح ديدن تو
"سلام"
سيب سرخ گونه هايت
درپس چادر مشكي مستور
درنجواي اين كلام چه چيدنيست
/تلاقي مرواريدسياه چشمان
"تو"
تيله هاي مات چشمان
" من"
هرگاه انديشيدم بگويم
"دوستت دارم"
/شرم نگاه
چشمان سياهت
چو قفل پولادي لبانم را دوخت
/آنروز/
مادرگفت به خواستگاريت...!!
آمده اند
/پرسش پر تحكم پدر/
جاري شدن
"آري"
بر لبان" تو"
/هيچگاه طنين "آري"
برايم اين چونين سهمگين نبود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر