۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

محلهءمن


قدم زدن در كوچه پس كوچه هاي محله ام را دوست دارم اما زمانيست قدم زدن درآن غمگينم مي كندجاي درختان سبز باغهاي محله ام درختان بي روح آجروآهن مي بينم هواي محله ام چه پر ازبرج شده دلم براي بازيهاي كودكانه در باغهاي شمرون تنگ شده دلم براي ميوه رسيده پاي درخت سيب تنگ شده ياد سرخپوست بازي با ياران دبستاني تو باغ به خير من ، علي ،عباس ،امير چقدر دوست داشت رييس قبيله باشد اما حال اصلا خودش هم نيست، يادش به خير جيم زدن از كلاس خط و انگليسي براي بازي گل كوچك درخيابانهاي خلوت و آرام محله يا بازي هفت سنگ با يك توپ ماهوتي(توپ تنيس) هفت تا تكه سنگ و كلي آدم جور واجور يا قايم باشكهاي پاك و بي آلايش دختر وپسرهاي محله باهم ته آن كوچه بن بست دور از چشم غريبه ها درسالهاي نه چندان دور دهه 60و70 ،زاييدن سگ ماده وامير كه هميشه دنبال توله هاي حيوان بيچاره بود و مادري كه چه شجاع بود در دفاع از بچه، ديگر صداي جيغ سبز قباها فضاي محله ام را پرنمي كند صداي جيغ لودرمي آيد ديگر سهره ها در باغهاي محله ام آواز نمي خوانند از خانه بغلي صداي راك مِي آيد ،جيرجيركها برايم سمفوني بيخوابي نمي نوازند تير آهن خالي مي كنند حاجي لك لكها راه شهرم را گم كرده اند كلاغها هنوز راهش را بلدند قار قار آنها هنوز زيباست
چقدر دلم تنگ گل كوچك شده چقدر تنگ آدمهاي مهر پرست شده نه آهن پرست ،"بي ام دبل يو" شده ملاك آدميت محله ام دلم تنگه روز هاي خوب محله ام شده هفت سنگ،قايم باشك،قرارهاي پاساژ فرشته ،گل كوچكهاي كوچه توس يا خيابون پاركينگ، دلم تنگه روزهاي خوب محله ام است روز هايي كه وقتي به نانوايي ميرفتم همه آشنا بودن نه تنها چهره هاي آشنا ،آشناياني كه مي شناختمشان روزهايي كه پول محله ام را مثل موريانه نخورده بود دلم تنگه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر