۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

عيد غدير عيد امامت مبرك

روز عيده ومن درخانه ونه درجشنهاي غديريه چندروزيست كه دارم با خودم كلنجار مي روم
كه كجا بروم و ازميان كدام دولب مدح مولايم را بشنوم كه در ميان اينهمه معاويه گري هنوز سر در ميان برف
معاويه را علي مي داند و برايش سينه چاك مي كند پس در خانه ماندم
هيچ وقت چون امروز دلتنگ مولايم نبودم كه اگر از او هيچ نمي دانستم ، گفتارش در مورد
قاتلش كافي كه مريدش باشم فرزندم حسن (ع) ابن ملجم اسير توست با او به ملاطفت رفتار كن
اگر زنده ماندم من مي دانم او واز ميگذرم و اگر جان به جان آفرين تسليم كردم كه او به من
يك ضربه زده است و مستحق يك ضربه مبادا اورا قطعه قطعه كنيد ويا شكنجه دهيد
كه اين هارا نه براي فرزندش حسن (ع) كه او دست پرورده ي اوست و آينه ئ او بلكه براي ما
پيروانش در حال نزع به زبان آورده
نمي دانم چه بگويم كه مي بينم كه اين ها كه از علوين و علوي گري دم مي زنند آن چنان معاويه وار
حكومت مي كنند كه معاويه ا احتياج به كلاسي فوق تخصصي است تا همپاي اينان شود
خداي من صبر تو فزون تحملم ست خدا ي من صبر تو عظيم است و منصبرم قليل وناچيز
دلم آنچنان به تنگ آمده كه گويي مي خواهد سينه ام را بشكافد و فرياد بزند خداااااا
مگر محمد(ص) بر گزيده تو نيست وعلي(ع) به واسطه ئ او بر گزيده تو
تو بيناي خالقي نمي بيني كه چگونه از آبروي بر گزيدگانت اين گونه خر ج مطامع خويش
مي كنند اين فرزندان خلف شيطان چگونه آيه آيه كلامت را دستاويز ظلم قرار داده اند
چگونه قران ناطقت را به سر نيزه نگاه داشته اند و مردمان مي فريبند، عمرو عاص
پاره هاي پوست وكاغذ را بر سرنيزه زد و اينان قران ناطق را به سان سر حسين(ع) بر سر
نيزه چون بلندگو كرده و مي گويند نيست حكمي غير از حكم خدا و حكومت از آن خداوند
و ابليس را حاكم بر مردم نموده اند
خداوندا چنان آبروي مولايم را خرج كرده اند كه از مولايم به جز شمشيري و سفره هاي رنگيني
باقي نمانده خداوندا كاسه ئ صبرت كي لبريز مي شود طاقتمام طاق شده
دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم من به خدا قسم خدا را

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر