۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

به اسم لم يلد و لم يولد
ساعت 24 بامداد چهار شنبه 16دي 1388
وقتي من دارم اين يا دادشت و مي نويسم
علي جون سلام عمو
13 ساعت 24 دقيقه ست كه پا گذاشتي توي دنياي ما تو از تو از يه دنياي ديگه اومدي دنيايي
كه شايد خيلي بهتر از دنياي ماست عالمي كه تو ازش اومدي يه دنياي پر از محبت و صفابود
كه خداي مهربون و مادر ت بهت هديه كرده بودن خدا بهت جون داد ومادرت شيره ي وجودش و
تا تو كم كم از يه نطفه ي خيلي كوچولو تبديل بشي به يه پسر كوچولوي خوشگله ماماني كه عمو
براش مي ميره با كلي گريه و جيغ وفرياد اومدي تو دنيايي كه پراز آدماي جور واجوره كه همه
مدل آدمي توش هه عمو برات ماي بيبي چيك چيك بخره، عمو فعلا برات از بدياي دنيا نميگم
هنو خيلي وقت داري تا به اونجاها برسي تو فعلا بايد به خوشي ها فكر كني ام اين و هميشه يادت باشه
تو بچه ي ايراني و پدرت يه بچه مسلمون شيعه نمي دونم شايد وقتي بزرگ شدي نخواي مثل منو بابات
و بقيه شيعه باشي دين تحقيقيه نه ارثي،اما بابات اسمتو گذاشت علي تا هميشه يادت باشه كه پسر يه شيعه
ايروني هستي يادت باشه ايروني هستي، در ضمن يادتم باشه تمام موهاي بابا تو دونه دونه بكني آخه اينم
باباست تو داري برج منكسره با صدمن عسل بازم عنقه اما خداييش اِمرو بابات يه جور ديگه بود گل از
گلش شكفته بود مي خنديد از ته دل ، دلش غنج ميرفت برات هنو گريه ي شوقش كه با گريه ي
به دنيا اومدن تو قاطي شده بود جلو چشمامه تو ي اتاق بيمارستان شده بودي خورشيد همه
دور تو مي چرخيدند بابا ، عمو ، عمع ، خاله، مامان بزرگات بابا بزرگات خلاصه همه
دور بودن تو اون وسط ميدون داري ميكردي ومن داشتم فكر مي كردم
كه تولد جقدر قشنگه به دنيا اومدن، زايش ، زاييده شدن چقدر زيباست چه قدر لطيفه چه قدر
ماوراييه يه فرشته كوچولو كه هبوط مي كنه به دنياي انسانها تا دوباره فرشته بشه
بره اون بالا،عمويادت باشه بزگ شدي از اون پسر شيطونا بشي از اونا كه حسابي
آتيش مي سوزونن خودم يادت مي دم، عمو اين و هميشه ياد باشه تو پسر ايروني

۱ نظر: