۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

جنگل سروها



باز سلام ابلیس


باز هم مرگ گل سرخ


پر پر کردن شقایق


به قصد کِشت دانه ی ترس در دل سرو


مرگ می رقصد با نوایی اهریمن



سرو وخون


سرو دانه می پاشد



خون آّب می دهد



این گونه است



داستان جنگل سرو



سر و ها ، می مانند، می ایستند



تا جنگل سرو نمیرد،بماند، بخواند، سبز باشد


شادمانه در خلسه ی آواز باد برقصد


سروها ایستاده اند،


حتی اگر تبر را دسته چوبین باشد


دانه دانه سرو تمامی ندارد،


جنگلیست بی پایان


سرو ها می مانند


حتی به سان بته جقه های ترمه ی مادربزرگ


جنگل سرو سبز بمان،


که سبز ی تو خرمی دنیای من است


20 اردیبهشت 89


تقدیم به تمام شهدای وطن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر