۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

آميز رابين هود


به لطف دولت خدمتگذارابتدا منشيان شكرشكن ِخوبرو را عزل نموديم وخود اين امر به عهده گرفتيم و هيچ نگفتيم،چندي بگذشت واين باربا الطاف خدمتگذاري آن دولت مهر پرور،آبدارچي باشي را به سراي خويش فرستاده وخويش اين امر نيز به گرده گرفتيم وهمچنان به لطف دولت عدالت گستروخدمتگذار، مشعوف بوديم كه به اجبار وبا تمامي مشكلات عديده و اختلافات تعمق افزا با جناب مستطاب پدرجان به حجره ايشان نقل مكان نموديم و دم بر نياورديم چارچرخه زيبايمان بدل به چار چرخ منفك ازهم گشت و اشتراني تندرو،باز هيچ نگفتيم،اما ماجرابه تمامي به اينجا ختم نگشته وحكايت بدانجا رسيد كه جهت تامين مواجب وجبره روزانه خويش وچاكران حجره به تنگي وعسرت افتاده وچونان حمار درگل مانده درمضيقه،بعيد نمي نمايد كه در همين ايام به صرافت افتاده رابين هود شويم،لباس شبگردي ابتياع نموده ورسن بردوش نهاده واز ديوار سراي متمولين خويش رابالا كشانده و اشياي قيمتي ايشان را به رسم امانت قرض گرفته ودرآمد حاصله را نه در جهت رفاه و آسايش فقراي شهر بلكه در چهت رفع حاجات حجره آميز رابين هود مصروف نموده كه گاماس گاماس به لطف الطاف اين دولت خانمان برانداز به سلك فقرا در مي آيد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر