۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

عمو قصه گو

عمو قصه گو قصه بگو قصه ی پرغصه نگو
قصه های تازه بگو ،جن وپری وگفتگو

قصه ی باتوم نمی خوام غصه فراوون نمی خوام
قصه ی گوله، نه نگو،خون تویِ ناودون نمی خوام
...
حرفی بزن چیزی بگو ،کلاف قصه رو بباف
برای من قصه بباف،قصه های هزار کلاف

برام بگو از پریا فرشته های مهربون
نگو برام از سگ هار، گلوله های ضدجون

نقالی شاهنومه کن روایت از خیابونا
شاهنومه ی نو بنویس حکایت از خیابونا

افسو نه ی جن و پری نا امیدی ور بپری
داستان مجنون تویه راه،لیلی پیرهن زری

قصه ی چاه و بیژن و، دوباره ازنو بی نویس
اوین و زندان حجاج برابرند،تو بی نویس

عمو قصه گو قدت خمید موهات سفید
قصه ی جلادو نگو حلقه به گوشه زرخرید

قصه ی بازپرس اوین کهریزک و نگهباناش
آفتاب داغ،تشنگیا،دلاورن زندونیاش

بهاره ها ،ترانه ها تجاوزه تو سلولا
خدا کجاست ؟؟ فرشته ی عدالتش ؟؟ رفته لالا

عمو دیگه نقل نمیگی ؟داستانای نغز نمیگی؟
از فارسی وان نقد نمیگی،از ضحاک ومغز نمیگی

عمو قصه گو پیر شدی؟؟ ترسویه تقدیر شدی
شستشوی مغزی شدی، خماره تخدیر شدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر