۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

به خداي كعبه رستگار شدم


صداي ناله مي آ يد ز محراب علي در خون خود افتاده بيتاب

سخن بس كن كه حيدردرنمازاست امير عشق در راز و نياز است

در آغاز نماز آن مرد برتر به گرمي بانگ زد الله اكبر

به مسجد پخش شد عطر نمازش جهان لرزيد از راز و نيازش

صدا زد قل هو الله احد را ستايش كرد الله الصمد را

به آهنگ ركوع خويش خم شد نواي دلنشينش زير و بم شد

سپس شير خدا آن سرو آزاد ز شوق حق به خاك سجده افتاد

سحر بود و علي بود و خدا بود چنان در سجده از عالم رها بود

چه گويم در نخستين سجده چون شد گل روي ولايت غرق خون شد

نخستين سجده بود و واپسين بود نماز عشق را پايان چنين بود

دريد آن تيره دل قلب ولي را بر آورد از جگر آه علي را

كلام دلنوازش را گسستند به شمشيري نمازش را شكستند

درخت عدل را از ريشه كندند عدالت را به ظلم از پا فكندند

از آن زخمي كه او را بر سر افتاد قد مردانگي از پا در افتاد

شگفتا عشق را در خون كشاندند دو چشم كعبه را در خون نشاندند

چنان آهي بر آورد از دل تنگ كه از آهش پريشان شد دل سنگ

ولي آه علي هم خود نماز است نفسهاي علي راز و نياز است

چه گويم آنزمان چون شد كه پيداست خروش وا علي از كوفه برخاست

چو نين ميگفت آن شير خروشان شدم آسوده از اين دين فروشان

ز بي دينان سيه شد روزگارم مرا كشتند اما رستگارم

بسي برمن از اينها نا روا رفت وزين مردم به چشمم خارها رفت

زتلخي صبح و شامم آنچنان بود كه گويي در گلويم استخوان بود

خدا و ندا علي از عمر سير است مرا هر لحظه مردن دلپذير است

حبيبا آرزومندم به مردن ز محنت عاشقم بر جان سپردن

اشارت از تو ميبايد سر از من نباشد مرگ را عاشق تر از من

علي ناليد و از آن زخم جان داد به جا نا ن بهتر از جان كي توان داد

و را كشتند تا ايما ن بماند نشان ا ز معني قران بماند

چه باكي زان بد انديشان بدكار كه دست حق بود دين را نگهدار

كجا كار علي پايان پذيرد مگر ممكن بود تقوي بميرد

ببين صبر و جهاد و استقامت بهر گل قطره ي خون امامت

علي اي مظهر عدل الهي پناه بي كسان در بي پناهي

بد اند يشان ترا از ما گرفتند ز ما معني تقوا را گرفتند

ولي يادت فراموش ندارد

چراغ عشق خاموشي ندارد


مهدي سهيلي

www.vataneparsi.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر